بسم الله الرحمن الرحیم

⛔️پسر نوح⛔️

نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

«فصل سوم»

قسمت: چهلم

قم _منزل آسید رضا

خیلی خونسرد بهش گفتم: بشین خانم! اجازه ترک جلسه و یا بهم زدن مجلس را ندارید.

با تندی گفت: هی من هیچی نمیگم، شما بس نمیکنی!

گفتم: چی چی را بس کنم؟ شما فکر کردید که دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی ما خوابن و یا بی تفاوتن که هر کی سرش انداخت پایین و اومد تو کشور، به راحتی ولش کنن؟! بشینید خانم! هنوز مونده!

به زور نشست و مشخص بود که خیلی عصبانیه! گفت: اینکه من خارج از کشور چیکاره بودم و کجاها سیر میکردم، به خودم مربوطه و هیچ ارتباطی به حال فعلی من نداره!

گفتم: صبر کن ... صبر کن ... البته که ملاک حال فعلی هست اما بشرطی که ارتباط و خط و رسمی بین حال حاضر اون فرد با گذشته و سواره نظام های دشمن ما نداشته باشه. خودتونم خوب میدونید چی دارم میگم. شما هنوز مرتبط هستید. هنوز خط میگیری. هنوز برات شعر و مطلب میفرستن. شما حتی از نظر دهندگان و مبلغان مجازی نمایشگاهی بودید که یاسر الحبیب در لندن برای حمایت از هلوکاست برقرار کرده. ساده ترش میشه این که شما از وابستگان موسسه *یادوشم* رژیم صهیونیستی هستید! اون وقت توقع دارید درباره شما بگم ملاک حال فعلی هست؟! اینم از حال فعلی و کارایی که تو ایران هستی و داری انجام میدی!

گفت: شما اگر چیز اثبات شده ای بر علیه من داشتید تا حالا صد بار منو اعدام کرده بودید.

گفتم: اگه لازم باشه، به اونجاشم میرسیم. اینا را گفتم که بدونی پروندت زیر دستمه و میشناسمت. اما ... من برای این اینجا نیستم. اومدم همون یه سوال اولی که میخواستم بپرسم و وسطش این حرفا پیش اومد، بپرسم و برم. بقیش باشه سر فرصت .

نگام کرد ...

گفتم: اگر ذره ای بعدا خلاف حرفاتون ثابت بشه، تمام عواقبش را متحمل میشید. شک نکنید که منم بگذرم، قانون نمیگذره.

بازم نگام کرد و منتظر بود بشنوه چی میخوام بگم!

گفتم: از اون خانمی که تهران مشغول هست و جلسه داره و بهش میگین *خانم* چی میدونی؟ اهل کجاست؟ چند سالشه؟ دست راست و چپش کیان؟ چیکار میکنه؟

اول چیزی نمیگفت و خیلی دلش نمیخواست حرف بزنه. بخاطر همین بهش گفتم: ببین! الان خونه مردم هستم و اصلا بنا بر سخت گیری ندارم. اما باورش برای بقیه سخته (و نمیشه جایی گفت و یا نوشت) که فائقه چطوری بلبل زبونی میکنه و حرف میزنه! بسم الله ... میشنوم ...

به زور و با کلی این ور اون ور کردن گفت: خانم ... حدودا ۳۵ سالشونه اما پخته تر نشون میده ... دست و راستش کیان را نمیدونم اما یکی و دو تا نیستن ...

گفتم: خب؟ اصالتا مال کجاست؟

گفت: فرانسه! اما زبان فارسیش حرف نداره و اصلا متوجه نمیشین که ایرانی الاصل نیست.

گفتم: دقیقا مثل خود شما ! باهاشون خارج از کشور ملاقات هایی داشتید. مگه نه؟

اولش زیر بار نمیرفت. اما بعدش گفت: چند بار ... مختصر...


اما ظاهرا خیلی هم مختصر نبوده. چون بعدها (شاید حدود یک هفته بعدش) از بچه های برون مرزی گزارشی به دستمون رسید که فهمیدیم ساجده (اسم همین زن دوم آسید رضا) و راحله (همین به اصطلاح خانم) از فایل های فعال و موثر موسسه یهودی _ صهیونیستی یادوشم هستند. لذا همدیگه را میشناختن. و حتی بعدها فهمیدیم که همین ساجده، نیمه دوم ماموریتی بوده که ساجده و راحله با هم برداشته بودند. با این تفاوت که ساجده، مامور به شکار حدودا ده نفر از منبری های قَدَر افراطی و راحله مامور به شکار چهار مداح افراطی بود!

چون قراره در این قسمت، نقل اصل و اساس ساجده را (البته تا اینجایی که به ما مربوطه و به اصل داستان ربط داشت) تمام کنیم، این جمله را بگم و رد بشیم:

ساجده خیلی موفق تر عمل کرد اما نمود نداشت. چون پای مسائل سیاسی و رجال گنده وسط نیومد. اما راحله به خاطر نمود وحشتناکی که داشت و خودتون خواهید خواند، اصل موضوع پرونده ما شده بود ...

حالا نمودش چی بود و وحشتش چطوری بود، خودتون متوجه میشید...

#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه

@mohamadrezahadadpour

Gusto