بسم الله الرحمن الرحیم

⛔️پسر نوح⛔️

✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

«فصل سوم»

قسمت: پنجاه

تهران _ شهر ری

اون شب برای من، فصل جدیدی بود که بر فعالیت حرفه ای و زندگی انقلابی من باز شد. حرفهای اون پیر امنیتی و انقلابی که اسمش «حاج احمد» بود، حس و هوای تازه ای در سرم ایجاد کرده بود. باید از قید و بند پرونده ای و اداره ای خارج میشدم.

حاج احمد بهم گفت: تو گام اول را خیلی خوب اومدی. گام اول همین بوده که باهاش سرشاخ نشدی. همین که جلوی اون درنیومدی و کلنجار نرفتی، نشون میده که حرفه ای هستی. اون لحظه اگه مقاومتی در تو میدید، باور کن حتی احتمال حبس و بازداشتت هم بود. چه برسه به اینکه بخوای الان اینجا باشی.

گفتم: الان تکلیف چیه؟ یا همون گام دوم چیه؟

گفت: اونا رقیب شما نیستند. بلکه شما باید به این باور برسی که اونا حریف شما هستند. فضای رقابتی نیست. چون فضای رقابتی تعریف داره. شما با هم حریفید. اون طرف حریف سواره نظام هست و این طرف، حریف پیاده نظام. اگر باهاشون رودررو بشی، حذفت میکنن. اگه باهاشون بازی کنی و بدونن که بازی کن هستی، با یه تکل از پشت، زمین گیرت میکنن...

گفتم: متوجهم. درسته ...

حاج احمد یه کم پاهاشو به زور تکون داد و راحترتر نشست و گفت: من طرح مسئله میکنم. بعدش میخوام ببینم نظر خودتون چیه؟
گفتم: بفرمااید. اجازه بدید کتم را دربیارم.

حاج احمد ادامه داد: بذار یه صغری و کبری بچینم برات:

ما با یه فساد گسترده در جامعه مذهبی مواجهیم که در داخل، شدتش به مراتب بیشتر از خارج هست. (این صغری)

هیچ فسادی به صورت اپیدمی و یا اعلام آشکار در جامعه درنمیاد مگر اینکه پشتوانه و عقبه سیاسی داشته باشی. (اینم کبری)

نتیجش با شما ...

در حالی که مینوشتم و فکر میکردم، گفتم: درسته ... نتیجش میشه این که این فساد گسترده مذهبی که از امسال به صورت پیوند علنی دو جریان تکفیری شیعی رخ داده، از پشتوانه و عقبه سیاسی قابل توجهی در داخل برخودار هست.

گفت: یه معنی بدتر از ایناش چی میشه؟

گفتم: معانیش که خیلی ... میشه گفت ... بدتر از این حرفاست ... مثلا ینی همه حواسشون به طرف ده بیست تا شبکه ماهواره ای و ادا و ادوار چند تا مداح و آخوند هیئتهای اونا گرمه اما غافل از اینکه تا کسی یا جریانی از اونا حمایت نکنه، نمیتونن اینجوری شاخ بشن!

گفت: دیگه؟

گفتم: یه نوع خوددرگیری شدیدی بین جامعه مذهبیمون رخ میده که هر دو طرف معتقدند دارن به تکلیفشون عمل میکنند و همش تو سر هم میزنن و همدیگه را تکفیر میکنن! اولش به اسم نقد همدیگه ... وقتی شدید شد و هیچ کدوم کوتاه نیومدند، تکفیر و اعلام برائت از همدیگه ... و ...

حاج احمد یه کم حساس تر نشست و گفت: مرحله بعدیشو یه کم بلندتر فکر کن بشنوم! بگو ... مرحله بعدیش ... بگو ...

گفتم: قطعا و بدون شک درگیری و جنگ های مذهبی!

گفت: آباریک الله! جنگ مذهبی یا به عبارت بهتر بگم: جنگ درون مذهبی!

در حالی که ابروهامو در هم کشیده بودم و به کاغذم نگاه میکردم، گفتم: درسته. این از قائله داعش و النصره خیلی بدتره. چون اون دو تا قائله، تقریبا میشه گفت جنگ درون دینی و خارج از مرزهای ما بودند. هفت ساله که همه حواسشون به جنگ درون دینی پرت شده (با اینکه واقعا هم تکلیفمون بود که فتنه داعشو خاموش کنیم و کردیم الحمدلله!) اما این وسط یه حاشیه امن برای اینا پیش اومد و شروع به پیشرفت کردند. (البته ما از اینا غافل نبودیم و رصد و کنترل داشتیم اما ...)

حاج احمد گفت: اینو دیگه هر بچه دانشجوی خودمونم میدونه که وقتی سلاح به دست اینا بِدَن و شیوخ و لیدرهای اینا امر به خروج (قیام مسلحانه) کنن، وضعیت ایران به مراتب، بدتر و شدیدتر از سوریه و یمن و عراق و اینا میشه!

گفتم: دقیقا ... چون سوریه و عراق و یمن حداقل ما را داشتند که به دادشون برسیم ... اما دیگه ما باید روی دیوار کی تکیه بدیم و روی هیکل کی حساب کنیم؟!

گفت: خیلی خب ... اینا که از بدهیات بحثمون بود. حالا نظرت چیه پسر جان؟

گفتم: والا از اینکه ما با یه جریان مواجهیم و قدرت و ثروت هم دارن و حمایت پنهان و آشکار میشن، شکی نیست. اما زدن ریشه اینا ... نمیدونم والا ... چی بگم؟ میتونم بگم هستم و بسم الله ... اما ...

حاج احمد یه لبخند زد و گفت: اما و اگر نداره ... شما فقط یه راه حل داری!

خیلی فکر کردم ...

راس میگفت ...

فقط یه راه حل داشتیم ...

ادامه دارد ...

#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه

@mohamadrezahadadpour

Like