‍ 🍂

🔻 تبحر در رانندگی

تازه رانندگی یاد گرفته بودم . توی جبهه، یک نیسان آبی برای جابجایی نیروها به ما داده بودند. آن موقع مسئول تدارکات و راننده و این حرفها نبود، هر کس هر کاری بلد بود انجام می داد.
آن روز گفتن که دو، سه دسته را می خواهیم جابجا بکنیم، سویچ نیسان را گرفتم و بچه ها را سوار کردیم و راه افتادیم. دیگر غروب شده بود و هوا تاریک.

چراغ هم به آن صورت نمی توانستیم روشن کنیم. در حین حرکت در جاده متوجه یک ماشین شدم که از روبروی می آمد. با احتیاط از کنارش گذشتم و البته سرعت را هم کم نکردم. بعد از اینکه به منطقه رسیدیم بلافاصله بچه ها دورم جمع شدند و گفتند تو عجب راننده ای هستی! چقدر رانندگیت خوب است.

گفتم چطور مگه؟ گفتند چطور با آن سرعت از بین دو تا ماشین جوری رد شدی که اصلاَ هیچ اتفاقی نیفتاد. ما که داشتیم از ترس می مردیم. کمی فکر کردم که من فقط یک ماشین را دیدم. به روی خودم نیاوردم و افتادم به شکسته نفسی های معمول اونموقع و صدایش را در نیاوردم. و البته خدا را شکر کردم که لطفش شامل حال همه ما شده بود.
احمد ترکی
@defae_moghadas 🍂

Gusto