از دو حالت خارج نیست یا امتحاناتش خوب داده یا مشروط شده که پیداش نیست.
مادر شوهر سنترال ^_^ Faeze تولدت مبارک
شاااااام یادت نره 24/4/98 تاریخ زدم که بماند
ماجرای تاسیس بانک ملی
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری های تهران و اطراف پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّر الدین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازاریان پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم،امروز روز قتل(شهادت)حضرت مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست دراین روز عرق بفروشم. رضاشاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است. آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت:
در این مملکت یک مرد واقعی داریم, آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است...!!!
سالهای سال بعد شاعره بزرگ ایران خانم پروین اعتصامی در وصف این ماجرا این چنین سرود:
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت،هم کلید زندگیست
گفت: "زین معیار اندر شهرما،
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست
از مظلومیتم در این حد بگم که روز تولدم نه پدر و مادرم پیشم بودن نه همسرم... در نتیجه خودم خیلی پیروزمندانه رفتم برای خودم شیرینی خریدم با خودم نشستم خوردیم... شکمو و بخیل و غیره خودتونید. مظلوم و بقیه چیزام منم...
تا یه مدتم فانتزیم این بود که سنم رُنده!!! که اونم از دست دادیم...
برای اینکه پرچم چندتا تیرماهی سایت بره بالا مراجعه شود به :
https://www.instagram.com/p/BzV0Za6HPF8/
پ.ن:زنگ زدن تبریک گفتن که خودش نشونه اینه که سر راهی نبودم
راستی الان یه لحظه به ذهنم یه مساله نسبتا قدیمی مرور شد و گذشت... البته نه در اون حد قدیمی!
داستان اینه که یه تایمی همه جور کاری رو واردش میشدیم انجامش میدادیم... حالا جو کارگاه های حرفه و فن و دفاعی گاهی مارو میگرفت یا هرچی... ولی نتیجه هاش همیشه خوب بود... ینی کارا همیشه انجام میشد...
مثلا یادمه اولین پروژه فتوشاپمو برای مدرسمون یه فراخوان زدن برای چاپ بنر که در اصل یه مسابقه بود که جایزش یه دسته پلی استیشن 2 بود! شاید یدونه یا دوتا فیلم اموزشی از فتوشاپ اونم در حد بیسیک بیشتر ندیدم ولی برنده شدم
یا مثلا اولین پروژه دست کاری روی ماشینو یادمه راهنمایی بودم یکی از اقوام یه پژو داشت خیلی بهش نمیرسید و اصطلاحا دیگه ماشین کار شده بود ینی یه چیزی تو مایه های وانت! بعد یکی دیگه از فامیلا هم چوب بری داشت... رفتم سایز بین صندلی و محل نصب شدنای احتمالی رو دراوردم به اندازش چوب دادم بریدن برام گرفتم با چسب چوب محکم کردم و روشم یه لایه ابر و یه چرم اضافه از چرم دوزی های بازم اقوام مونده بود، گرفتم حسابی سفت کشیدم و از زیر با منگنه محکم کردم و یه کنسول زیر آرنجی تمیز دراوردم که چون به کسی نگفته بودم (بجز کسایی که در جریان مراحلش بودن) همه دنبال این بودن که ببینن از کجا خریدمش...
مخلص کلام!
ایرانی جماعت احساس میکنم وحشتناک با استعداده!!!
تعریف از خود نشه ولی بقول بچه ها که مرتضی هر جا وارد هر حرفه ای میشد حرفه ای میشد!
نظر شما چیه؟
پس از قرن ها میخواستم بذارم پروفایل تلگرامم... گفتم اول یه نسخه به صورت وی آی پی مخصوص بچه های خودمونی منتشر کنم که اولین کسایی باشن که لذت برده باشن...! حالا اگه دلم سوخت شاید بعدا لوکیشنو لو دادم
یجورایی با رفقا قرار گذاشتیم جاهایی که بکر مونده رو خیلی معروف نکنیم که جا برای خودمون تنگ نشه
نه ولی خارج از فضای شوخی جای فوقق العاده ای بود و هست و خواهد بود... یسری دیگه از عکساشم ریختم رو پروفایل دیگه فوکس روی منظره نبود اینجا نذاشتم...
ولی به هر حال بازم اینجا جمع دوستانه بود عکساشو گذاشتم وگرنه همونطور که گفتم قرار گذاشتیم شلوغ نکنیم
پس از قرن ها میخواستم بذارم پروفایل تلگرامم... گفتم اول یه نسخه به صورت وی آی پی مخصوص بچه های خودمونی منتشر کنم که اولین کسایی باشن که لذت برده باشن...! حالا اگه دلم سوخت شاید بعدا لوکیشنو لو دادم
یجورایی با رفقا قرار گذاشتیم جاهایی که بکر مونده رو خیلی معروف نکنیم که جا برای خودمون تنگ نشه
نه ولی خارج از فضای شوخی جای فوقق العاده ای بود و هست و خواهد بود... یسری دیگه از عکساشم ریختم رو پروفایل دیگه فوکس روی منظره نبود اینجا نذاشتم...
ولی به هر حال بازم اینجا جمع دوستانه بود عکساشو گذاشتم وگرنه همونطور که گفتم قرار گذاشتیم شلوغ نکنیم
پس از قرن ها میخواستم بذارم پروفایل تلگرامم... گفتم اول یه نسخه به صورت وی آی پی مخصوص بچه های خودمونی منتشر کنم که اولین کسایی باشن که لذت برده باشن...! حالا اگه دلم سوخت شاید بعدا لوکیشنو لو دادم
یجورایی با رفقا قرار گذاشتیم جاهایی که بکر مونده رو خیلی معروف نکنیم که جا برای خودمون تنگ نشه
نه ولی خارج از فضای شوخی جای فوقق العاده ای بود و هست و خواهد بود... یسری دیگه از عکساشم ریختم رو پروفایل دیگه فوکس روی منظره نبود اینجا نذاشتم...
ولی به هر حال بازم اینجا جمع دوستانه بود عکساشو گذاشتم وگرنه همونطور که گفتم قرار گذاشتیم شلوغ نکنیم
محمد جواد شکری زاده
حذف پاسخ
آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟
روشنایی
حذف پاسخ
آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟