بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: بیست و ششم
قم _ خونه تیمی
صدای قلبمو میشنیدم. ترس نبود. هیجانی بود که داشت باعث میشد قلبم از دهنم بزنه بیرون. اگه زنه یهو با یه وضعیت خیلی بد و یا حتی برهنه و یا چه میدونم ... هر وضعیت مزخرف دیگه ای میومد بیرون و منو میدید، چه عکس العملی به خرج میداد؟ سکته میکرد؟ میمرد؟ حمله میکرد؟ چیکار میکرد؟
همه اینا در ظرف کسری از ثانیه به ذهنم خطور کرد و از شنیدن صدای قدم های اون زنه که میشنیدم داره میاد به طرفم و الان منو میبینه و ممکنه هر چیزی پیش بیاد، نزدیک بود حمله عصبی بهم دست بده!
که یهو موبایل زنه زنگ خورد: «اگه یه سری بزنه ... یه نگاهی کنه ... به دل خرابه ... منه دیوونه ... اون لحظه خوب خوبه زندگیمه ...»
از نسبتا دوری صدای زنگ موبایلش مشخص بود که تو اطاقش هست. برگشت به طرف موبایلش...
«جانم متین جان ... سلام رو ماهت ... وقتی میزنم شارژ، بد خط میده ... نمیدونم ... کجایی؟ ... الو ... صدات ضعیفه ... »
بعد یهو صداش اومد که گفت: بچه ها کسی برگشته خونه؟ فاطمه! شهلا !
بعد به پشت تلفنش گفت: چند دقیقه پیش یه صدایی اومد ... فکر کردم تویی ... باشه ... حالا میرم نگا میکنم... گفتم باشه دیگه ... خونه که نیست ... کاروانسراست ... رفتن حرم ... آره ... تنهام؟ ... نمیدونم ...»
تصمیم گرفتم بمونم و بفهمم اونجا چه خبره؟
صداش اومد که داشت میگفت: «اون که خیلی حرف نمیزنه اما رفت حرم ... نمیدونم والا ... چک نکردم ... اما شاید مسلح رفته باشه...»
با خودم گفتم: چی؟ مسلح؟ تو حرم حضرت معصومه؟ یا جدّه سادات!
گفت: «من خبر از سید رضا ندارم اما اگه آمارشون درست باشه، امشب شاید مثلا ... حدود ساعت دو و اینا بیارنش...»
صدای کشیدن شارژر موبایل از پریز برق اومد ... داشت صدا نزدیک میشد... میخواست بیاد بیرون و چک کنه ... پشت دیوار اطاق قایم شدم ... اسلحمو آوردم بیرون ...
همینجوری حرف میزد و میگفت: «تقصیر خودمونه ... من که گفتم نیاز نیست گندش کنین و این کاره نیست ... آخوند تازه به دوران رسیده عوضی ... اصلا معلوم نیست با خودش چند چنده؟ بعضی وقتا میزنه بالا و حتی واسه منم اس میده! ... به خدا ... مگه شوخی داریم؟»
همینطوری که داشت چرت و پرت میگفت، از در اطاق اومد بیرون ... پشت به طرف من داشت قدم قدم راه میرفت و یه نگاه به این طرف و اون طرف انداخت ... من خیلی آروم دستمو دراز کردم و از آویز کنارم، یه روسری برداشتم...
ادامه داد و گفت: «بذار فائقه امشب تمومش کنه ... هیچی ... یکی از دوستامه ... تازه اومده قم ... نمیدونم ... اما لامصب انگلیسیش حرف نداره ... اون که آره بابا ... تووووپ ... ماه ... اصلن یه وضعیه که نگو! باشه ... راستی متین ... با تو ام ... کی میایی؟ فکر نکنم زیاد وقت داشته باشما ... بیا دیگه ... باشه؟ ... فدات شم ... منم همینطور ... فعلا ..»
که یهو برگشت به طرفم و نوک اسلحمو روی پیشونیش احساس کرد!
در فاصله ای که ترسید و یهو چشماش یه لحظه بست و باز کرد، یه کم به طرف پیشونیش فشار دادم و همونجا خشکش زد و تا چشماش به چشمام افتاد، جیغ بنفش کشید و خودشو انداخت رو زمین!
نشستم بالا سرش و نوک اسلحه گذاشتم رو پیشونیش و در حالی که روسری را دادم بهش، گفتم: بگیر و بپوش! آروم باش! من زن کش و کودک کش نیستم. اصلا آدم کش نیستم. اما اگه احساس کنم خطری برام داری و یا لازم باشه که ناکارت کنم، شک نکن که یه ثانیه هم معطلش نمیکنم. ضمنا اینم حکم ورود و تفتیش و اینم حکم دستگیری و این چیزاست. شما حق دارید تا قبل از وکیلتون حرفی نزنید اما هر حرفی زدی، بر علیهتون در دادگاه میتونه استفاده بشه.
اون که داشت رسما سکته میکرد... نمیتونست حرف بزنه و به گریه و لکنت افتاده بود.
آب دهنمو قورت دادم و گفتم: ببین! اینو بگیر و بپوش و برو مثل یه کدبانو بشین رو مبل تا متین جونت بیاد! تا متین میاد، نه چیزی بشنوم و نه کار خاصی ازت ببینم. خودتو جمع و جور کن. پاشو گفتم.
در حالی که از وحشت داشت میمرد، خودشو کشوند طرف مبل و نشست. چشم ازم برنمیداشت و داشت گریه میکرد.
یه نگا کردم به طرف در. دیدم کنار در، چند تا چادر رنگی هست. یکیشو برداشتم و بهش دادم و گفتم بپوش! زود باش.
گرفت و جوری پوشید و حجاب کرد، که همش احساس میکردم یه جا دیدمش!
یه ربع گذشت...
یه کم آرومتر شده بود و فقط هنوز ترس باهاش بود. منم جوری نشسته بودم که روبروش نباشم و در عین حال، بهش دید داشته باشم تا دست از پا خطا نکنه.
یه نگا به در و دیوار خونه انداختم. اگه بگم در و دیوار خونه خیلی معمولی بود و به خونه های تیمی و کثیف نمیخورد و حتی عکس های مقدس و اماکن مذهبی و عکس های هفت هشت تا مداح و آخوند هم نصب کرده بودن، باورتون میشه؟
حواسم بهش بود. همونطوری که چادر سرش بود و از گریه و استرس بی حال و بی جون شده بود، آروم دراز کشید رو مبل. کاملا حواسم به دستاش بود که به طرف خاصی نره و چیزی بر نداره.
منم به دید زدم منزل و وارسی و تفتیش منزل ادامه دادم. چشمم خورد به گوشیش که روز زمین افتاده بود. برداشتم. در حالی که روش یه طرف دیگه بود، متوجه شد گوشیش برداشتم و با صدای آروم و بی جون گفت: 14111365 ...
یه نگا بهش انداختم!
با حالت بی حالی گفت: چیه؟ نگا میکنه ... رمزشه ... 14 بهمن 1365 ... تاریخ تولدم ... اینم نباید میگفتم؟
رفتم تو گوشیش ... به نت وصل شدم ... همه اطلاعاتش را به اکانت مجازی خودم فرستادم ... رفتم تو دفترچه تلفنش ... گفتم: اسم اینی که رفته حرم دنبال آسید رضا چیه؟
چیزی نگفت!
خیلی جدی و محکم گفتم: نشنیدی؟!
یهو یه تکون خورد و گفت: چیه؟ داد نزن! کدومشون؟
گفتم: همونی که مسلح رفت! همون که تک و تنها رفت. حدودا دو سه ساعت پیش!
گفت: فائقه!
گفتم: کجاییه؟
چیزی نگفت ...
در حالی که داشتم دنبال شماره فائقه توی گوشیش میگشتم گفتم: از کجا سر و کلش پیدا شده؟
بازم چیزی نگفت ... حتی چادرشو یه کم زد کنار و شروع کرد خودشو باد زدن ....
گفتم: من کاری ندارم کار تو چیه و چرا الان اینجایی و متین کیه؟ من فعلا فقط با اون فائقه کار دارم. راستی گفتی اطاقش کدومه؟
هیچچچی نگفت! فقط جا به جا شد و خودشو باد میزد...
دیدم چیزی نمیگه ... منم دیگه شماره فائقه را پیدا کرده بودم.
سه چهار دقیقه گذشت. من تو فکر بودم و اینکه چی میشه و اگه یهو یه گله آدم بریزه اینجا چی میشه و .... این فکرا که یهو با صدای خیلی نازک و بی حال گفت: متین دیگه نمیاد! معلوم نیست امشب چیکاره است؟میشه واسه من ... البته اگه معذّبی به چشم خواهری ... یه لیوان آب بریزی؟
چیزی نگفتم ... نگاش کردم ... دیدم داره با چشماش التماس میکنه ... گفت: گلوم خیلی خشک شده... خواهش ... جان من ... فقط یه قلپ ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
دیدار #شطرنج_باز نوجوان آقای #آرین_غلامی با رهبر انقلاب
آرین غلامی، شطرنجباز نوجوان تیم ملی جمهوری اسلامی ایران که در مسابقات بینالمللی اخیر از رویارویی با حریفی از #رژیم_صهیونیستی امتناع کرده بود، ظهر امروز (یکشنبه) به همراه خانواده خود با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار و گفتگو کرد و مورد تقدیر ایشان قرار گرفت.
متن این گفتوگوی کوتاه به شرح زیر است:
معظّمٌله: خب رفتید تیم ملی؟
غلامی: بله، لطف شما بود، ممنونم.
معظّمٌله: الحمدلله. خدا انشاءالله شماها را حفظ کند. خدا انشاءالله شماها را برای اسلام، برای این کشور نگه دارد. ایشان پدرتان هستند؟ خانم هم مادرتان هستند. خدا انشاءالله به شما [پدر و مادر] ببخشد این جوان را. انشاءالله که مایهی چشمروشنی شما باشد در دنیا و آخرت.
غلامی: میخواهم مدالم را تقدیم کنم خدمتتان.
معظّمٌله: به به! خیلی خوب. خیلی خوشحال شدم آقای غلامی، آقای آرینِ گل. خوشحالیم که بحمدالله شماها را داریم. برای آیندهی کشور شماها سرمایهاید؛ این سرمایه را نگهدارید.
غلامی: خیلی ممنون شرمنده میکنید.
معظّمٌله: این [مدال] را من از شما قبول میکنم و به شما برمیگردانم؛ این را دلم میخواهد نگهدارید شما و داشته باشید
پرونده «#گام_دوم_انقلاب »
«#انقلابیگری » لازمه تحقق گام دوم انقلاب رهبر انقلاب اسلامی در بیانیهی «گام دوم انقلاب» با مرور تجربهی ۴۰ سالهی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است». گام دومی که باید در چارچوب «#نظریه_نظام_انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» بهسوی تحقق آرمانِ «ایجاد #تمدّن_نوین_اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود.
به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR طی سلسله یادداشتها و گفتگوهایی در قالب پروندهی «گام دوم انقلاب» به بررسی و تبیین ابعاد مختلف این بیانیه میپردازد. در ادامهی سلسله مطالب این پرونده، آقای محمدصادق شهبازی نویسنده و فعال فرهنگی رسانهای در یادداشتی به بررسی و تبیین الزاماتِ حرکت موثر در حوزههای اصلی مرتبط با گام دوم انقلاب پرداخته است.
* گام دوم و انقلاب مداوم
عدهای انتظار داشتند رهبر انقلاب در شرایط کنونی کشور، با جنگ اقتصادی و ناکارآمدیهای بعضی نهادهای اصلی، ناامیدی بخشی از بدنه سیاسی کشور و چالشهایی نظیر آسیبهای اجتماعی، ساختارشکنانه ورود کنند، جمهوریت را کنار بگذارند، برخی مسئولین را برکنار کنند و خارج از چارچوبهای قانونی و مسیر رسمی تغییر ایجاد کنند.
عدهای دیگر در انتظار این بودند که رهبر انقلاب، نظیر انقلاب چین بعد از مائو، هند در دههی هشتاد میلادی، حزب النهضه تونس بعد از بیداری اسلامی، حزب عدالت و توسعه ترکیه بعد از شکست حزب رفاه و فضیلت، اعلام عقبنشینی کنند؛ اعلام کنند بهسمت تنشزدایی با غرب، سرمایهداری در داخل، گذشتن از فتنهگران و تجدیدنظرطلبان و... میروند و در یک کلمه نظام از انقلاب و گذشته ابراز پشیمانی کند.
این است که عدهای حرف نوی مانیفستِ انقلابیگری در گام دوم انقلاب را درنیافتند یا مستانه تیتر کردند انقلاب اشتباهات خویش را جبران میکند!
اما نظام برآمده از انقلاب چنین نیست؛ نه ساختاری است متحجر و فرسوده که محافظهکارانه بهدنبال حفظ وضع و نظم موجود باشد و نه جنبشی است التقاطی و صرفاً اقتضائی که مدام تغییر استراتژی بدهد. نظام انقلابی، همواره درون خویش تحولگرایی و تغییرگرایی را بازتولید میکند، هیچ وضع موجودی را وضع مطلوب برنمیشمارد، اما تغییر را بر اصول و جهتگیری تغییرناپذیر پیش میبرد. نظام انقلابی، برای تحقق اهدافش صفر و یکی عمل نمیکند، مرحلهای و مستمر آن را پیگیری میکند. لذا جمعبندی این انقلاب نیز چنین است.
* پیام استقامت به زبان دهه پنجم
اگر رهبر انقلاب در پیام چهلمین روز رحلت امام خمینی (سلامالله علیه) آغاز حرکت را اعلام کردند، در پیام اولین سالگرد امام (رستاخیز شگفتانگیز یا دکترین جمهوری اسلامی) به بازخوانی اصول اصلی انقلاب پرداختند، در پیام بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب به جمعبندی حرکت بیستساله و چالشهای این حرکت همت گماشتند؛ در بیانیهی گام دوم، جمعبندی چهار دهه و تعیین تکلیف برای گامهای اصلی آیندهی انقلاب را نشان دادند.
در این بیانیه رهبر انقلاب نشان داد ما از گذشته نادم و پشیمان نیستیم، توجه داریم از کجا آمدهایم، چه رؤیایی در سر داشتیم، به کجا رسیدهایم، چه دستاوردهایی داشتهایم و مشقهای نانوشته ما چیست و خطوط اصولی کلی انقلاب که باید در مسیر آینده انقلاب نیز دنبال شود به زبان روز کدام است.
رهبر انقلاب برخلاف ناامیدانی که با نگاه صفر و یکی یا از سر طمع سیاسی یا از سر عقبنشینی از اصول و سردرگمی، وضعیت موجود را ازدسترفته میدانند و منتظر اقدامات ساختارشکنانه و عقبنشینی هستند و برخلاف امیدهای سطحی و حماقتباری که به موارد سطحی استناد کرده یا همهچیز را خوب ارزیابی میکنند، در تصویرسازی از گذشته و حال، هم ضعفها را دیدند و هم قوتها را و با استناد به سنتهای الهی، ظرفیتهای موجود و راه طیشده و پیروزیهای بهدستآمده از طیشدن باقی مسیر گفتند و نسلهای سوم و چهارم انقلاب را به در دست گرفتن این مسیر و پیگیری خطهای اصلی فراخواندند. لذا امیدی آرمانگرایانه، واقعبینانه و در مسیر عمل را تبیین کردند. در مورد آینده نیز از تمدن نوین اسلامی تصویرسازی کردند، تصویری مبتنی بر قدمهایی که در گام اول برداشتهشده و برخلاف رؤیای آمریکایی، بربادرفته نیست.
این پیام را شاید بتوان با پیام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ امام خمینی (پیام استقامت) مقایسه کرد، منتها با مسائل جدید و با ادبیات دههی پنجم و با تفاوتهایی نسبت به وضعیت انقلاب که اینبار انقلاب اگرچه با چالشهایی خطیر همراه است، اما نه با تغییر استراتژی مبارزه که از موضع مقاومت و در مسیر فتح قله و برخورد با چالشهای آن، در حال سخن گفتن با دنیاست و برای آینده ریلگذاری میکند. ریلگذاریای که مبتنی بر اصول تغییرناپذیرِ گذشته است.
* مهم حرکت و مرزگستری در حوزههای اصلی گام دوم است
طبیعتاً بازخوانی و تبیین ابعاد این پیام لازم است، اما نباید مانند نامگذاری سالها به کارهایی سطحی و نمادین محدود شود؛ مهمتر از آن حرکت و مرزگستری در این حوزههاست. لوازم این گام، بیش از همه ناظر به راههای طینشده در این حوزهها در گام اول است:
۱- نهضت تولید علم در گام دوم، وظیفهای فراگیر و عمومی و قلب این حرکت است. این نهضت، امروز بیش از همه نیاز به بازگشت به اقتضائات و مسائل خاص جامعهی ایران دارد؛ حرکت رفت و برگشتی بین مبانی دینی، تجارب بشری و نیازهای خاص جامعهی ایرانی در سطح ملی و منطقهای نیاز گام بعدیِ نهضت تولید علم است. از علوم فنی تا علوم انسانی باید محوریت این نیازهای خاص را اصل گرفت که نبودن آن بهویژه در علوم انسانی، موجب تلنبار مبانی و ترمینولوژی بدون رفع نیازهای واقعی کشور (علم نافع) شده است.
۲- در حوزهی اخلاق و معنویت، از یکسو تخریب معنویت و از سوی دیگر رشد دوبارهی معنویتهای فردگرایانه، بیش از همه، نیاز به طرح و ترویج معنویتِ عقلانی و آرمانخواه و درصحنه و بهتعبیر امام (ره) عرفانِ مبارزهجو ضرورت یافته است. ازسوی دیگر باید در برابر سازوکارها و عناصر تخریبکنندهی معنویت از رسانهها، مُد، سبک زندگی، فضای مجازی و... چارهاندیشی کرد و فراتر از رویکردهای صرفاً تهدیدمحور، در این حوزهها کارهای ایجابی انجام داد.
۳- در حوزهی اقتصاد، نگاه به اصلاح اقتصاد کشور باید بیش از همهچیز بر اصلاح سازوکارها و تمرکز بر ناکارآمدیهایی که راه دشمن و سودجویان داخلی را برای ضربه زدن به اقتصاد کشور باز میکند، تمرکز کرد. اقتصاد مقاومتی باید از سطح شعار مسئولین و تقلیلهایی که آن را صرفاً به فشار به مردم و دعوت به مصرف کم و مصرف کالای داخلی فروکاسته، خارج شده و به مقابله با سازوکارهای بُحرانزا در سطح ملی و منطقهای چنانکه در ابلاغیه اقتصاد مقاومتی رهبر انقلاب آمده بود، تبدیل شود. باید مبارزه کرد تا نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی از رویکرد مرکزگرایانه و نگاه بخشی به رویکرد منطقهای و پایین به بالا تغییر ساختار دهد. جهاد سازندگی، تجربهی موفق و درسآموزی است که باید از استراتژی آن در این زمینه بهره جست.
۴- در حوزهی عدالت، در مقابله با فقر و فساد گامهایی برداشتهشده، اما تبعیض بهویژه تبعیضهای نهادینهشده و قانونی سرفصل مبارزی امروز است. در لایهای دیگر بیش از رویکردهای خیریهای در محرومیتستیزی، مصداقگرایی در حوزهی فساد و سطحیگرایی در حوزهی تبعیض، نیاز به مقابله با سازوکارها و ساختارهای مولد بیعدالتی داریم. این مبارزه احتیاج به حرکت رفتوبرگشتی بین مصادیق بیعدالتی با سازوکارها و ساختارهای فسادزا و تبعیضزا دارد.
۵- در حوزهی استقلال، باید بر سازوکارهای اعمال سلطه، کنوانسیونها، سازمانهای بینالمللی، آموزشها و شاخصهایی وابستهکننده و عقبنگهدارنده بهویژه در عرصههایی نظیر اقتصاد، انرژی، علموفناوری، فضای مجازی و... متمرکز شد و در برابر تکتک آنها چارهاندیشی کرد. همچنین استقلال، بدون جبههسازی با سایر مستضعفان جهان و مقاومت مشترک اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ممکن نیست، جنگ فقر و غنا فقط یک راهبرد داخلی نیست که باید الگوی مبارزاتی انقلاب اسلامی در فضای بینالملل باشد؛ هم باید تغییر استراتژی نهادها را دنبال کرد، هم باید حرکتهای خودجوش مردم و جوانان انقلابی محوریت پیدا کند تا سنگ بنای بسیج جهانی مستضعفین گذاشته شود.
۶- در حوزهی آزادی، باید فراتر از دوگانههای واهی نظیر دوگانهی امنیت با جمهوریت، عدالت و آزادی و... تحقق و تعمیق دومین شعار انقلاب اسلامی را پیگیری کرد. ایجاد پشتوانه و چارچوب برای آزادی بیان مستضعفین و به بیان قرآنی «فریاد دادخواهی مظلوم» و پشتیبانی از امربهمعروف و نهیازمنکر در سطح حکومتی، مقابله با موانع حقوقی، فرهنگی و اجتماعیِ آزادی اندیشه و بیان و تضمین آزادی در کنار استقلال در حوزههایی نظیر فضای مجازی از طریق قانونی و ساختاری از اولویتهای مهم آزادیخواهی دههی پنجم است.
۷- در حوزهی عزت ملی، ما احتیاج داریم، بر عناصر مولد اقتدار و عزت ملی در حوزههای مختلف تمرکز کنیم: از تسری جمهوریت و نقش مردم به عرصههای مختلف تا بازتولید عرصههایی که احساس عزت ملی در خارج و داخل ایجاد میکند نظیر رشد علموفناوری، پیشگامی در ورزش، مقابله با آسیبهای اجتماعی، خوداصلاحی نظام تصمیمگیری، امنیت و... . یکی از عرصههای مهم در این چارچوب، بازتولید هویتها و ظرفیتهای بومی و منطقهای است، از فلان چهرهی فعال انقلابی یا علمی یا فرهنگی منطقه تا تجربهی منطقهای مبارزه با استعمار در چند سده پیش تا ظرفیت منطقهای اقتصادی، فرهنگ عمومی خاص مثل یاریگری در شمال کشور و... چیزهایی است که باید مورد بازخوانی، بازتولید و تقویت واقع شود.
۸- در حوزهی سبک زندگی، هم احتیاج به حرکتهای مورد به مورد هم از عرصههای زندگی تا معضلات اجتماعی کشور داریم. در عرصهی سبک زندگی یا باید به مسائل عینی مثل سؤالات ۲۶ گانهی مطرح شده از سوی رهبر انقلاب مثل فرهنگ کار یا عدم تبدیل ایدهها به عمل بپردازیم یا نظیر تجربهی لوازمالتحریر ایرانی-اسلامی، عرصههای دیگر زندگی از تفریحات تا مد و لباس و موارد مشابه را وجههی همت قرارداد.
* تصویرسازی از آینده، ضرورت گام دوم
در کنار این هفت حوزه که سرفصلهایی برای حرکت و اقدام است، ما احتیاج به تصویرسازی درست، روشن و دستیافتنی از آینده داریم. این کاری است که بیش از همه بر عهدهی فعالان فرهنگی است، تصویری که شوق ایجاد کند، مسیر را قابل پیمودن نشان بدهد و حرکتها را بهسمت آن هدایت کند، نظیر کاری که مرحوم امیرحسین فردی در دههی شصت و هفتاد در کیهان بچهها میکرد و از ایران ۲۰ سال و ۳۰ سال بعد برای نسل سوم تصویرسازی عینی کرد که امروز همهی آنها محقق شده است. آیندهبینی، آیندهپژوهی و آیندهسازی در کشور ما یا مورد بیتوجهی است، یا رؤیاپردازانه و مسئولیتگریزانه است یا در حصار گذشته و حال گرفتار آمده است.
* محور جواناناند، اما اصل جایگزینی انقلابیگری و محافظهکاری است
رهبر انقلاب بیش از همه جوانان را مخاطب این پیام قرار داده است، یعنی فارغ از اینکه فلان مسئول یا فلان سازوکار و ساختار، مانع اصلاح و تحقق عدالت و پیشرفت در کشور است، جوانان خود احساس مسئولیت کنند، خود را مسئول پیشرفت و ساختن آیندهی کشور ببینند. قطعاً بخشی از این ماجرا از گذر مطالبه از مسئولین میگذرد، بخشی در تلاش برای اصلاح سازوکارها و ساختارها، بخشی از دل آستین بالا زدن مستقیم جوانان، بخشی هم از دل جوانگرایی در کشور. چنانکه امام دربند «م» وصیتنامهی خویش جوانان انقلابی را در قبال منکرهای بزرگ به مطالبه از مسئولین و در صورت عدم انجاموظیفه آنان، جلوگیری مستقیم، فراخوانده بودند.
حتماً هم مدیران کشور باید راه را برای حضور جوانان در مدیریتها فراهم کنند، هم خود جوانان تلاش کنند صلاحیتهای لازم مسئولیتها را در خویش ایجاد کنند؛ اما این جوانگرایی نباید به تکالب بر سر قدرت، سوءاستفاده از رانتهای فامیلی، قدرتطلبی سیاسی و ارتباط با بعضی نهادها و چهرهها و رشد آسانسوری و بدون صلاحیت بینجامد. عرصههایی که انقلاب در آنها گامهایی اساسی برداشت، عرصههایی بود که جوانانی انقلابی، بدون مزد و منت، داوطلبانه وارد صحنه شدند و علیرغم همهی مشکلات و سختیها با تمرکز و مبارزهی بیامان، انقلاب را پیش بردند، نظیر کاری که شهید احمدیروشن در زمینهی هستهای انجام داد. حتی یک نفر از افرادی که با رابطه و رانت و قدرتطلبی به صحنه آمده و مسئولیت گرفتهاند نمیتوان یافت که انقلاب را در حوزهای خاص، جلو برده باشند.
اساساً مشکل امروزِ انقلاب محافظهکاری است و نه جایگزینی محافظهکارِ پیر و جوان. انقلابیگری بهمعنای تغییرگرایی، بنبستشکنی و نماندن پشت سد وضع موجود است. انقلابی، مشکلات را میبیند و برای عبور از مشکلات برنامهریزی کرده و مبارزهی جهادی میکند و وضع موجود را علیرغم همهی مشکلات تغییر میدهد. چهبسا انقلابی هشتادساله مثل رهبر انقلاب و چهبسا محافظهکار بیست و سی و چهلساله!
#گفتگو
#محمدصادق_شهبازی
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: بیست و پنجم
قم _ چهارمردون_ موقعیت خونه تیمی
هیچ طوره با منطقم جور در نمیومد که اون پرستو به همین راحتی بیاد بیرون و یکی دو تا کورس تاکسی سوار بشه و دور بزنه و چهارراه شهدا پیاده بشه و بعدشم بره حرم اما مثلا دوباره بخواد قصد جون کسی بکنه! که چی؟ آدم به این تابلویی که به درد کسی نمیخوره. گذشت موقعی که میگفتن مجرم به محل جرم برمیگرده!
سر کوچه ماشینمون را پارک کردیم. با خودم میگفتم: آی عمار کجایی که یادت بخیر! اگه الان اینجا بودی، میزدیم به خط اما ... نیستی و من باید دنبال یه راه حل دیگه بگردم.
از ماشین پیاده شدم. یه کم خودمو پوشیده تر کردم و از کوچه های اطراف و موقعیت منزل و دوربین هایی که تو کوچه ها بود، بازدید کردم و به ذهنم سپردم.
برگشتم تو ماشین. از راننده پرسیدم: کسی به طرف خونه و ته کوچه نرفت؟
گفت: نه!
از بچه های حرم پرسیدم: چه خبر؟ آسید رضا چیکار میکنه؟
گفتن: خوبه. مشکلی نیست. روضهشروع شده و بچه ها دورش هستن. خانما هم به فاصله یکی دو متری همونجا نشستن.
از حیدر پرسیدم: حیدر اعلام موقعیت!
گفت: نشسته تو صحن آیینه. هدفونش تو گوشش هست. از حالاتش پیداست که ممکنه منتظر تماس یه نفر باشه.
از داوود پرسیدم: داوود تو چطوری؟
داوود گفت: اینجا که ماشالله بساط داریم. گل و بلبل و کلا همه جَمعند!
خطری حس نمیکردم و این خیلی آزارم میداد. چرا؟ چون وقتی اینجوریه، یا الکی شلوغش کردیم و خبری نبوده و ما هم داریم ژینگولک بازی درمیاریم. یا اینکه آرامش قبل از طوفان هست و باید منتظر یه چیز خاص باشم!
به حیدر گفتم: حیدر به محض حرکت پرستو به طرف بچه هایی که اطراف آسید رضا جمع شدن، هر جا هست و به هر روشی که صلاح دونستی، زمین گیرش کن! به اونا نزدیک نشه.
حیدر گفت: حاجی احتمال انتحاریش هست؟
گفتم: هر چیزی امکان داره. چون دیگه این ضعیفه، مهره سوخته است و ممکنه برای دست زدن به هر کاری ...
که دیدم در پارکینگ اون آپارتمان باز شد ...
فورا به حیدر گفتم: حیدر فعلا ... حواست باشه چی گفتم. یاعلی!
دیدم دو تا ماشین پژو 405 از پارکینگ اومدن بیرون. فورا بیسیم زدم به مرکز و مشخصات دو تا مشین را دادم و گفتم: بسم الله... مهمون خودتونن.
به فاصله چند دقیقه کوتاه، واحدهای گشت، دوتا ماشین را زیر نظر گرفتن و رفتن دنبالشون. اما من موندم همون جا. با خودم گفتم: شیش هفت نفر سر جمع این دو تا ماشین ... بعلاوه سه چهار نفری که رفتن تهران و داوود دنبالشونه ... بعلاوه پرستوی حیدر ... تقریبا میشه همون آماری که از اول خودمون از اینجا به دست آورده بودیم.
اما لعنت خدا بر شیطون! یه چیزی منو میکشوند توی اون خونه! به خانمی که رانندم بود گفتم: پوششمو داشته باش تا برم داخل.
بسم الله گفتم و آیه وجعلنا خوندم و رفتم به طرف آپارتمان.
دیگه پوستم کلفت شده و صرفا با این خطرات تپش قلب نمیگیرم اما باید احتیاط کرد و سوتی نداد. چون معمولا اولین اشتباه در چنین موقعیت هایی، آخرین اشتباه زندگیت ممکنه باشه و همه چی تموم!
در پایینو باز کردم و رفتم داخل. وارد آسانسور نشدم و از پله ها راه افتادم رفتم بالا. گرایی که داشتیم از طبقه دوم، خونه غربی بود. خوب همه جا را چک کردم. دوربین نداشت و همه چیز عادی به نظر میومد.
رسیدم در واحد مدّنظر. از تو کوچه که نگا کرده بودم و از دم درشون که دقت کردم، دیدم نور داره و احتمال این که کسی باشه، پنجاه پنجاه بود.
شاید تعجب کنین اما ترجیح دادم در بزنم تا اگه کسی هست، بیاد دم در! آره دیگه. بهتر از اینه که یهو در را باز کنم و با کسی مستقیم سر شاخ بشم و ندونم چرا دارم باهاش مبارزه میکنم؟ تازه اونم یه چیزی طلبکارم بشه.
بازم بسم الله گفتم و یه یا زهرا و تک زنگ زدم ...
شاید هفت هشت ثانیه نشد که در باز شد ... اما کسی دم در نیومد ... مشخص بود که در را باز کرده و زود رفت!
خیلی با احتیاط با دست چپم یه کم در را بازتر کردم ... در حالی که دست راستم رو اسلحم بود که اگه لازم شد بیارم بیرون!
یه تپش ریز هم گرفتم و هیجانم داشت میرفت بالا ...
صدای یه خانم اومد که گفت: بیا داخل بابا ... کسی نیست ... همشون رفتن حرم ...
خیالم یه کم راحتتر شد اما چون هر چی سرک کشیدم ندیدمش، باید جوانب احتیاط را رعایت میکردم. دلمو زدم دریا و رفتم داخل و در را هم آروم پشت سرم بستم.
صدای خانمه میومد که میگفت: اومدی تو؟ کجایی؟ الو ... بذار یه کم دیگه مونده ... لپامو هلو کنم و بیام ...
نوبت من بود ... باید یه چیزی میگفتم ... گلمو صاف کردم و با یه تن صدای معمولی گفتم: خانم ... کجایین؟
یهو خنده بلندی کرد و گفت: خانم مامانته! بشین رو مبل تا بیام ...
دیدم مبل روبرو ماهواره هست و داره یه فیلم ناجور هم پخش میکنه و ... بعله ... دو سه تا پیاله و میوه و ...
گفت: عزیزم اگه دوس داری بیا تو اطاق دومی ...
گفتم: شما بیا ...
که یهو گفت: متین! چرا خودتی؟
که حس کردم داره از اطاقش میاد بیرون ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
رفتارها و باورهای جوان مؤمن انقلابی در گام دوم رهبر انقلاب اسلامی در بیانیهی «#گام_دوم_انقلاب » با مرور تجربهی ۴۰ سالهی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است». گام دومی که باید در چارچوب «#نظریه_نظام_انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» بهسوی تحقق آرمانِ «ایجاد #تمدّن_نوین_اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود.
به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR طی سلسله یادداشتها و گفتگوهایی در قالب پروندهی «گام دوم انقلاب» به بررسی و تبیین ابعاد مختلف این بیانیه میپردازد. در ادامهی سلسله مطالب این پرونده، حجتالاسلاموالمسلمین سعید صلح میرزایی نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی کوتاه به بررسی اصول و الزامات حاکم بر باورها و رفتارهای جوان مؤمن انقلابی براساس بیانات حضرت آیتالله خامنهای پرداخته است.
* پرچم انقلاب اسلامی ایران با هدف بلند دستیابی به پیشرفت معنوی و مادّی و به تعبیر قرآن کریم «حیات طیّبه» به اهتزاز درآمد و برای خود پنج مرحله را متصوّر کرد:
۱- سرنگون کردن نظام منحوس شاهنشاهی در ایران ۲- نهادسازی و ساختارسازی براساس قانون اساسی ۳- اسلامی کردن دولت به معنای عامّ آن که شامل تمامی نهادهای حکومتی میگردد.
۴- اسلامی کردن جامعه ۵- ایجاد تمدّن اسلامی براین اساس بطلان این توهّم معلوم میگردد که انقلاب اسلامی را منحصر به مرحلهی اوّل میداند و پس از آن، سخن از تمام شدن دوران انقلاب میرانَد.
رهبرانقلاب اسلامی در بیانیهی گام دوم انقلاب بر این امر تأکید میکنند که «انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند. ... و بدانید که اگر بیتوجّهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهههایی از تاریخ چهلساله نمیبود -که متأسّفانه بود و خسارتبار هم بود- بیشک دستاوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمانهای بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت.»
از بهمن سال ۵۷ دو گفتمان در محافل اجتماعی ایران اسلامی ایجاد گردید: گفتمان انقلابی و گفتمان ضدّانقلابی. با روی آوردن ضدّ انقلاب به اعمال خشونتبار و تروریستی، این جریان از صحنهی حضور و مواجههی علنی در داخل کشور کنار رفت؛ یا به خارج از کشور گریخت یا در پوشش نفاق، پنهان شد.
از سال ۵۷ تاکنون، نیروهای انقلابی که با القابی چون حزباللهی، ولایی، بسیجی و... خوانده شدهاند توانستهاند با رشادت و فداکاری خود، پیشران تفکّر انقلابی در مسیر تحقّق اهداف نهضت امام خمینی (قدّسسرّه) باشند؛ چه در عرصهی تثبیت ساختارها و نهادهای حکومتی، چه در مسیر مبارزه با تحرّکات جداییطلب، چه در مقابله با جریان تروریسم ضدّ مردمی پیروان رجوی، چه در عرصهی دفاع مقدّس و مقابله با تهاجم صدام، چه مقابله با کودتاها و چه در عرصهی سازندگی و مقابله با تفکّرات منحرف دوران اصلاحات.
طی سالهای اخیر رهبر انقلاب اسلامی با درک موقعیّت حسّاس کشور، صفحهیآرایی دشمن و نیاز مضاعف کشور برای گذر از این مشکلات توسط مؤمنان انقلابی از سویی و احساس کمتوجّهی به نیروهای انقلابی از سوی برخی مسئولان از سوی دیگر، به پررنگ کردن گفتمان انقلابی و تقویت جریانهای انقلابی پرداختند.
در آغاز گام دوّم انقلاب اسلامی، این معنا ضروریتر به نظر میرسد و از همینرو است که معظّمٌله با خطاب قرار دادن جوانان به عنوان مخاطبان اصلی بیانیّهی خود، حرکت پیش رو را ترسیم میکنند:
«این سخنان در قالب سیاستها و قوانین، بارها تکرار شده است ولی برای اجرای شایستهی آن، چشم امید به شما جوانها است؛ و اگر زمام ادارهی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان -که بحمدالله کم نیستند- سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ انشاءالله.»
چنانچه تعریف درست و جامعی از «مؤمن انقلابی» ارائه نشود، ممکن است کجفهمیهایی ایجاد شود. بهترین منبع برای یافتن تعریف صحیح که قاعدتاً با استقصای ویژگیهای انقلابی به دست میآید، مراجعه به بیانات حضرت امام خمینی (ره) و رهبر انقلاب اسلامی است. با مراجعه به بیانات این دو بزرگوار میتوان فهمید که ویژگیهای مؤمن انقلابی به دو دستهی «باورها و شناختها» و «رفتارها و کنشها» تقسیم میگردد.
باورها و شناختها را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: باورهایی که هر انسان مسلمان و مؤمنی باید داشته باشد، همچون باور به توحید، باور به کامل بودن اسلام، باور به سنّتهای آفرینش و باورها و شناختهایی که وجه امتیاز مؤمنان انقلابی است. مثل باور به شعار «ما میتوانیم»، باور به شعار «نه شرقی و نه غربی»، شناخت تاریخ معاصر، شناخت دشمن و...
البتّه بهگونهای میتوان پایه و اساس تمام باورها و شناختهای انقلابی را در باورهای دینی یافت.
رفتارهای مؤمن انقلابی را نیز میتوان به چهار بخش تقسیم نمود:
۱- رفتارهای دینی و اخلاقی مثل اتّکال و توکّل به خدا، تلاش برای زمینهسازی ظهور امام زمان (علیهالسّلام)، فداکاری و ایثار و ...
۲- رفتارهای انقلابی مثل کوشش برای برپایی تمدّن اسلامی، گوش سپردن به فرمانهای رهبر، داشتن جاذبه و دافعه، حضور بهنگام در صحنه و ...
۳- رفتارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی: همچون مقابله با تهاجم فرهنگی، سرلوحه قرار دادن عمل به قانون، حفظ وحدت و پرهیز از تفرقه، انجام کار فرهنگی تمیز و خودجوش، تحکیم روابط خانوادگی و ...
۴- رفتارهای اقتصادی و خدماتی همچون تلاش برای آبادانی کشور، قدم نهادن در مسیر خودکفایی کشور، تقویت تولید ملّی و ...
در یک پژوهش که با بررسی در بیانات حضرت آیتالله خامنهای انجام شده است در مییابیم که ایشان به بیش از ۵۰ رفتار و ۱۸ باور مربوط به مومن انقلابی اشاره کردهاند. امید است با ایجاد و حفظ ویژگیهای انقلابی و ترویج آن، بتوان شاهد رسیدن انقلاب اسلامی به اهداف بلند خود و در نهایت اسجاد جامعه و تمدّن آرمانی اسلامی باشیم.
#گفتگو
#سعید_صلح_میرزایی
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: بیست و چهارم
قم _ اداره مرکزی
در حال نوشتن و تنظیم گزارشات داوود از تهران بودم که همینطور با خودم فکر میکردم و میگفتم کاش میشد وجود آدم، به چند بخش تقسیم میشد و توانایی تقسیم در زمان ها و مکان های مختلف داشت. اون وقت بود که به همه سی تا مجلس روضه سر میزدم و یه سر هم به سوژه داوود و سوژه حیدر و ... اگه یه وقت هم زیاد میومد، یه سر هم پیش زن و بچم میزدم. از وقتی قضیه انتقالم به تهران جدی شده، مجبورم هر از دو سه هفته برم شیراز بهشون یه سر بزنم و برگردم و دلم براشون تنگ شده.
که حیدر اومد پشت خط ...
حیدر گفت: حاجی بالاخره پرستوی من هم از لونه اومد بیرون!
گفتم: به سلامتی اما نمیدونم چرا ازش خیلی بدم میاد.
حیدر گفت: دیگه من چی بگم که چند روزه منو کاشته و رییسی هم که شما باشی، اجازه پلتیک زدن نمیدی و مجبوریم از سر و کول زمین و هوا بریم بالا که مثلا حضورمون در اینجا حس نشه.
گفتم: کجاست حالا؟
گفت: زیر نظرمه. امر؟
گفتم: هیچی. برو دنبالش. سایش باش. بلکه هم از سایه نزدیکتر.
گفت: الحیدر اقرب الیها من حبل الوریدش بشم؟
خندم گرفته بود اما یه چیزی اومد تو ذهنم ... گفتم: حیدر جان! این جونور این موقع شب ... شاید داره میره دنبال طعمه!
حیدر گفت: حدس خودمم همینه. کفش سبک پوشیده و کیف هم باهاش نیست و ظاهرا لباس زیر چادرش هم چسبون و از همیناست که دست و پا گیر نیست.
گفتم: با این حساب، امشب ... نه ... اینطوری نمیشه ... تو کلا حواست بهش باشه.
گفت: هستم. یاعلی.
دلم طاقت نیاورد. پاشدم آماده شدم. موقعیت مکانی حیدر را دراوردم. میخواستم برم اونجا اما دوس نداشتم حیدر بدونه که منم همونجاهام. چون میخواستم هم زمان از گوشیم هم استفاده کنم و بدونم اون به جای آسید رضا چه پیامایی میده، درخواست راننده دادم اما یک راننده بانو. چون احتمال داشت به مامور زن نیاز داشته باشیم.
حرکت کردیم. یه چشمم به مانیتور جی پی اس حیدر بود و با یه چشمم هم پیاما را میخوندم. اون داشت به جای آسید رضا اشعار و نوحه های شبهای بعدی روضه را برای همه گروه ها میفرستاد. کاش فرصت بود و حوصله داشتین که از اشعار و نوحه ها هم براتون مینوشتم. از بس بعضیاش جالب و بعضیای دیگش محتواهای ریز و حساس ضد شیعی و ضد توحیدی داشت.
چون میخواستم بدونم همه چیز تحت کنترلمه، برای آسیذ رضا پیام دادم و نوشتم: کجایی مومن؟
همون لحظه زنگ زد. گفت: سلام حاجی. احوال شما؟
گفتم: سلام سیدنا. الحمدلله. صدای سر و صدا میاد اطرافت. تو خیابونی؟
گفت: آره. دارم میرم حرم دعاگوت باشم.
گفتم: زنده باشی اما این موقع شب؟ حرم؟
گفت: آره. مگه نخوندی؟ هر سال این سه چهار شب روضه اصلی، با بچه ها یه جلسه توسل و سینه زنی، نیمه شب شرعی به بعد داخل خود حرم داریم. خیلی علنی و همگانی نیست. خودمونیم.
گفتم: خوبه. ماشالله. اما قرار شد هر چی و هر جا خواستی بری، با من هماهنگ باشی. من فقط به همین شرط اجازه دادم بری خونه و پیش اهل و عیالاتت باشی.
گفت: درسته حاجی. حق باشماست. حالا اینم حرمه دیگه. جای خاصی که نیست.
گفتم: آی آی آی. مثل اینکه تو همین حرم میخواستن دهنتو مسواک بزننا. یادت نیست؟
با اندکی حالت ناراحتی گفت: آره. درسته. میگی برگردم؟
گفتم: نه دیگه. برو. اما لطفا هماهنگ باش.
رفتم رو خط بچه هایی که مواظب آسیید رضا بودند. گفتم: شماها چرا به من نگفتین که آسید رضا از خونه اومده بیرون؟
یکیشون گفت: حاجی شما ماشالله مهلت نمیدی. جوری سر بزنگاه تماس میگیری و پیداتون میشه که آدم احساس میکنه اینجایین!
به جی پی اسم نگاه کردم. دیدم حیدر داره میره ورود ممنوع چاراه شهدا به طرف حرم!
رفتم رو خط حیدر ... گفتم: کجا به سلامتی؟
گفت: نمیدونم اما فکر کنم داره میره حرم!
با تعجب گفتم: حیدر ... چیزه ... ببین ...
گفت: نه توروخدا ... بگو حاجی ... راحت باش! جونم؟ اگه رفت تو حرم، میخوای چارقد بندازم و برم بخش بانوان؟
گفتم: حیدر اصلا تیکه هات جذاب نیست! تو ماموریت با کسی شوخی نکن. علی الخصوص با من.
گفت: ببخشید. زیاده روی کردم.
گفتم: محض اطلاعت، متاسفانه آسید رضا هم داره میره حرم!
گفت: حاجی خب اینطور که فکر کنم امشب حرم داستان داریم.
گفتم: نمیدونم. اما با تیپ و حالتی که پرستوی تو به خودش گرفته، قطعا یه خبرایی هست!
دو راه داشتم: یا باید آسید رضا را برمیگردوندم. حالا به هر قیمت. یا باید آسید رضا میشد طعمه تا بازم بیاد سراغش.
اما خب مگه مغز خر خورده که دوباره اشتباهشو تکرار کنه؟!
ای داد بر من!
یه چیزی به ذهنم رسید!
رفتم رو خط حیدر و بهش گفتم: حیدر کسی الان مراقب خونه هست یا نه؟
گفت: از تیم من که نه!
تو دلم به خودم گفتم: گند زدی محمد! زود باش!
به حیدر گفتم: مواظب باش. بعیده این پرستو کاری بکنه.
به بچه های مراقب آسید رضا گفتم: جون شما و جون سید! من دو سه تا شهید بدم، بهتر از اینه که آسید رضا را از دست بدم.
به راننده گفتم: برو به این آدرس ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: بیست و سوم
قم _ بین الطلوعین_ مسیر حرم تا اداره
یه سر بودم و هزار سودا. تصمیم گرفتم کارها را پخش کنم. چون ما چند تا عرصه نبرد داشتیم: یکیش بساط و بیت حاج آقا و پسران، دومیش خونه تیمی که قم بود، سومیش هم اونایی که قرار بود اون شب برن تهران! چهارمیش هم جلساتی که قراره به اسم مجلس عزا برگزار بشه اما ...
دیگه خودتون بهتر میدونین!
چهار عرصه نبرد بود اما با یه زنجیر ریز و شفاف به هم متصل بودند. وقتی پرونده ترکیبی میشه، بهترین راه اینه که تقسیم کار کنیم تا عرصه ای را از دست ندیم. همین کارو کردم و گفتم: خونه تیمی قم با حیدر، تهران با داوود، بیت حاج آقا و پسران و مدیریت آسید رضا هم با خودم.
برای اداره نامه ای نوشتم که بخشی از اون را اینجا میارم:
«نظر به اهمیت موضوع و اینکه امسال برنامه هاشون حداقل دو سه پله از هر سال گسترده تر و نظام مند تر در حال اجراست، پیشنهاد میکنم که به هر جلسه به عنوان یک پرونده جدا و علیحده نگاه شود و اجازه بدید کار کارشناسی بهتری بر هر کدام صورت گیرد. چرا که هر جلسه و هر کدام از افرادی که به پیوست خدمتتان معرفی شده، دارای پتانسیل مجزا و بالفعل میباشند...»
این نامه ینی حواس سیستم جمع هست که ما مثلا با ده نفر از یک باند روبرو نیستیم. حتی با ده تا باند هم روبرو نیستیم. حرف بالاتر از این حرفهاست. بلکه شواهدی در دست دارم که به جرات میتونم بگم که ما با ده تا جریان روبرو هستیم!
ده تا جریان ینی ده تا موج قابل تامل و به این راحتی حذف نشدنی که قراره یک هدف واحد را دنبال کنند. دقیقا این مدل، مدل اجرایی سازمان منافقین هست که در کف خیابون 2 خدمتتون عرض کردم. به زبان ساده ینی: به هر جغرافیا و هر گوشه، به چشم یک هدف تمام عیار نگاه کردن و مشغول کردن دستگاه ها و نهادهای بومی هر منطقه به خودشون.
شما از این حرفها چی میفهمید؟ برداشتتون چیه؟
حداقل میشه دو تا نتیجه پیش پا افتاده و ساده گرفت:
یکیش اینه که دیگه از کلی گویی و کار وسیع بی بازده منصرف شدند و تصمیم گرفتند که چهره به چهره کار کنند به فراخور هر منطقه، نیروهای بومی تربیت کنند.
دومیش هم این که وقتی مدل رفتاری دو یا چند جریان یا گروهک یکی باشه، به راحتی میشه فهمید که به احتمال قوی، از یه جا دارن آب میخورن و تغذیه میشن. وگرنه دلیلی نداره که از سال 96 به این طرف، همه این گروهک ها و جریانات مسئله دار، با هم دست به یک مدل رفتاری بزنند.
بگذریم...
شب شد و رفتیم بیت حاج آقا. خودشون هم نشسته بودند و سخنران داشت سخنرانی میکرد:
« ... حکومت غیر معصوم بر پایه مصلحت است و مصلحت هم عمدتا سر از بی عدالتی و کتمان حقایق و این چیزها در می آوردم. مثل همین بازی که به نام مصلحت اما در قالب وحدت شیعه و سنی به خورد ملت دادند.
خدا رحمت کند مرحوم آسید .............. که وقتی از ایشون سوال کردند که چرا اینقدر سبّ و لعن میکنی و یه کم آروم بگیر، فرمود: مادر شما زهرا نیست که بدانید درد توهین به مادر با هیچ چیز التیام نمیگیرد مگر با اظهار شدید بغض و کینه.
من که معتقدم علاوه بر علم و اجتهاد بعضی حضرات، باید در سیادت و عمامه سیاه آنها هم شک کرد. مگر میشود کسی بگوید مادرم زهراست اما سر سفره اهل بدعت بنشیند و یا سر سفره اش، اهل بدعت را راه بدهد؟
مصلحت، خانمان سوز است و در جایی حتی سبب .............. میشود...»
همین جور چرندیات بافت و تیکه انداخت تا اینجا که گفت:
«میگویند اهل کوفه نیستیم... اینها از اهل کوفه بدترند... همسر امیر مومنان صلوات الله و سلامه علیه در خانه علی در حال پرپر شدن است و بعضی ها مشغول شادمانی برای دهه چه و چه هستند!! پرچم این طرف و آن طرف میچسبانند و حرمت ایام عزا را نگه نمیدارند. مگر نه این است که اسمش را حکومت اسلامی گذاشته، خب کو؟ کجاست؟ چرا جلوگیری نمیکنند؟
عزیزانم! اینهاست که میگم ما باید دست به دامان مرجعیت راستین بشویم و از امام عصر ارواحنا فداه بخواهیم که حق را به ما نشان بدهد. از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بخواهیم دستگیری کنند...»
این ها را گفتم که بگم وقتی با بچه ها صحبت کردم، اونا هم از جاهای دیگه خبر داشتند که همین موضوع و با همین رویکرد، بخشی از سخنرانی همون سی نفر بود و کاملا با هماهنگی قبلی اما با ادبیات مختلف و حساب شده، پیش میرفتند.
وقتی مراسم تموم شد، درگیر این بودم که چرا آسید رضا نخوند و شعری نگفت که گوشیم زنگ خورد. مجبور شدم کلا از جلسه اومدم بیرون و همینجوری که چند تا خرمای عراقی تو دستم بود، از بیت فاصله گرفتم و وقتی دورم کاملا خلوت شد، گوشیو برداشتم.
جانم حاج داوود!
سلام حاجی. قبول باشه.
تشکر. چه خبر؟
حاجی اینجا خیلی خبراست. از قم که سه تا دختر با ماشین خودشون رفتند تهران. وارد آپارتمانی طرفای حکیمیه شدند. وقتی پرس و جو کردم، گفتند نمیدونیم خونه کیه اما معمولا آقای ............... (یکی از مداحان پر حاشیه) به اینجا رفت و آمد داره.
گفتم: خب؟ بعدش؟
گفتم: با ماموری که اینجا سوژش هست و پروندش مستقله صحبت کردم. گفت این خونه همون جاست که مدتی قبل کلیپ همین آقاهه دراومد و حسابی آبروی ریزی شد. حتی همون دو تا دختری که باهاش قلیون میکشیدند تو فیلم، الان تو همین خونه هستند.
گفتم: جالبه. اون سه تایی که مال پرونده تو بودند چی شدند؟
گفت: حاجی مثل اینکه دارن میرن بیرون ... اجازه بده تماس میگیرم.
اینو گفت و خدافظی کرد.
حدودا نیم ساعت بعدش زنگ زد. گفت: حاجی سه چهار تا از دخترا و دو تا از خانمای ثابت این خونه، همشون چادر و مقنعه اما بسیار بزک کرده رفتند پاسداران. یه خونه چهار طبقه اما محافظت شده با دوربین و... هست که رفتند اونجا.
گفتم: چه خبره؟ مال کیه؟
گفت: استعلام نگرفتم اما میگن آقای ................ (مداح کمکی مداح قبلی) مدتی هست که اینجا را اجاره کرده. البته این کوچه خیلی عادی هستا. کلا دور و برش شخصیت کم نداریم. اما اونا همشون توی خونه هاشون هستند. مثل اینجا مکان نشده!
گفتم: ببین کیا داخلند؟
حدودا یه ربع دیگه پیامی داد و نوشت: حاجی اینجا مهمونی هست و دو تا ماشین بعد از هیئتایی که داشتند اومدند اینجا. پسر آقای .............. هم تشریف داره و اوف چه تیپی هم زده!
حدودا ده یازده تا مرد بودند و شیش هفت تا زن!
مهمونی و شام بعد از مراسم اونجا بودند.
(عزیزان! اینجا به بعد این پرونده تهران دیگه مربوط به پرونده ما نمیشد. به خاطر همین دیگه دنبالش نبودیم. اما به نتایج اسفباری رسیدیم که یه جای قصه به هم رسیدند. فقط بدونین انحرافی که لازمه در دو سه جای دیگش بگم، فقط از سه چهار نفر معدود سر زد که دو نفرشون .... بذارین بعدا بگم. کلا میخوام بگم اصل بدنه جامعه مداحان الحمدلله پر قدرت و سالم و معنوی هستند. اما ...)
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
morteza @
حذف پاسخ
آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟