https://asbe-bokhar.com/specia....l/%D8%B7%D8%B1%D8%AD
Hesam - 1994 حاجی سر بزن
https://asbe-bokhar.com/specia....l/%D8%B7%D8%B1%D8%AD
Hesam - 1994 حاجی سر بزن
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: سی و ششم
قم _حرم حضرت معصومه
با یکی از رفقا در حرم قرار داشتم. طلبه است و خیلی دوسش دارم و کلی با هم شوخی داریم. وقتایی که براش زنگ میزنم و بهش میگم خرابم. فورا میگه: پاشو بیا حرم.
رفتم و کلی با هم شوخی کردیم و یه کم برام حرف زد و آرومتر شدم. سن و سالمون بهم نزدیکه. خوبیش اینه که سوال نمیپرسه و حتی بیست ساله از نوجوونی باهمیم اما هنوز نمیدونه چیکاره هستم و تجسس هم نکرده. فقط وقتایی که حالم خوب نیست، دعوتم میکنه یه حرمی. حالا یا حرم حضرت معصومه یا شاه چراغ یا حالا هر جا. اما میشینه برام از امام زمان میگه و از اهل بیت.فکر نکنم سطح و سوادش هم خیلی بالا باشه ها. اما جیگره. پاکه. ماهه.
حدودای ساعت ۷ونیم بود که دعوتش کردم کله پاچه. بالاخره قم هست و فلافل و کله پاچه هاش. گفتم: شیخ جان! هر چی میخوای و دوس داری، بدون رعایت تقوای الهی بگو بیاره... بعدشم با نوشابه و چایی زدیمش که بشوره ببره.
خلاصه یه کم حال و هوام عوض شد. مخصوصا اینکه بعدشم با خانمم چند کلمه حرف زدم. (توجه داشته باشید که هر روز و هر شب با خانم و بچه ها حرف میزنما اما در این مستند خیلی مجال نقلش پیش نمیاد.)
بعدش که با این رفیق و پناه معنویم خدافظی کردم، تصمیم گرفتم یه کم راه برم که هم هضم بشه و هم فکر کنم.
به این نتیجه رسیدم که نقطه مشترک و یا بهتره بگم نقطه اتصال این دو شخصی که دنبالشم، کسی نیست به جز خود آسید رضا.
گوشیمو آوردم بیرون و براش تماس گرفتم:
الو . سلام سیدنا
سلام حاجی. ارادت. خوبی الحمدلله؟
شکر. ممنون. عزاداری ها قبول.
شکرا . چه خبر حاجی؟
سلامتی. سید کجایی الان؟
بیرونم. دارم میرم پیش یکی از بچه ها
نمیخواستی بری درس؟
نه. فاطمیه دوم درسها تعطیله و ایام تبلیغه
آهان. اره. خب کجا بیام دنبالت؟
اگه کارتون واجبه، بگو خودم بیام. وسیله دارم.
باشه. من .....
همینطور که منتظرش بودم بیاد، با خودم گفتم سید که وسیله نداشت! خیره انشالله.
اومد. یه پراید بود. سوار شدیم و رفتیم. بهش گفتم برو سمت بوستان. رفتیم و یه جا پارک کردیم و با هم حرف زدیم.
گفتم: سید جان من خیلی بهت اعتماد دارم و دوستت هم دارم. میخوام باهام راحت و روراست باشی و به هیچ وجه دوس ندارم بعدا متوجه بشم که چیزی به من نگفتی و یا بد گفتی و اینا.
گفت: تا حالا هم همینطوری بوده مشتی! دروغی از من شنیدی؟
یه کم سکوت کردم و بعدش گفتم: سید تو هنوز با اون اکانت یازدهمی در ارتباطی؟
گفت: آره دیگه. خودتونم که هستید و میبینید داره مدیریت میکنه.
گفتم: نه. یه بار دیگه میپرسم: تو با خودش درارتباطی؟
گفت: شخصی نه. خیلی کم. فقط گاهی شعر میفرسته. پریشبم یه مطلب درباره تغییر ذائقه روضه ها و روضه خون ها فرستاد که جالب بود. فقط واسه من تنها نفرستادا. برای بقیه هم داد.
یه نفس عمیق کشیدم و زل زدم به چشماش. گفتم: باهاش رابطه داری؟
سید که نفسش بند اومده بود، تلاش کرد آروم باشه و گفت: حاجی من که دارم میگم برات. دیگه .....
ادامه نداد و من همچنان خیلی جدی و بدون هیچ انعطافی بهش زل زده بودم.
یه کم هول شد و یه لا اله الا الله گفت و ادامه داد: نگا حاجی. نگا نوکرتم. تو بگو دنبال چی هستی تا من راحتتر و رک و پوس کنده جوابت بدم.
گفتم: میشناسیش؟
هیچی نگفت و فقط نگام کرد...
گفتم: تو باهاش حرف میزنی گاهی. حتی چند بار هم باهاش دیدار داشتی.
بازم چیزی نگفت. فقط آب دهنش قورت میداد.
گفتم: اون کیه سید؟
لبشو به زور باز کرد و گفت: اینجوری نیست حاجی. من ...
حرفشو قطع کردم و گفتم: تو چی؟ آدم فروش نیستی؟ میخوای همشو گردن بگیری؟ راستی میدونستی پریشب که حرم بودی و یه گوشه واسه بچه های هیئتتون میخوندی، یه نفرو فرستاده بودن که دخلتو بیاره؟ سید اونا کین؟ اون کیه که همتون مثل سگ ازش میترسین؟
سید با دسپاچگی گفت: کی میخواس دخلمو بیاره؟
گفتم: یادته یه خانمه گوشه سمت چپت افتاده بود؟
گفت: آره. از خانمای هیئتمونه.
گفتم: میشناسیش؟
گفت: آره. خیلی زن خوبیه. معتقد و کار درست. نگو اون میخواسته کاری بکنه که باورم نمیشه!
گفتم: اتفاقا دقیقا خودش بود. غسل و نماز و توسل کرده بوده که بیاد بزنه ناکارت کنه.
گفت: نه. نه دیگه. حاجی دیگه داری میزنی جاده خاکی. اینقدر هم همه بد نیستن.
گفتم: اسمش ناهید بود؟
با تعجب گفت: اره! ای بابا. از اون بیچاره هم بازجویی کردین؟ اون فقط زن خوب و هیئتی هست. بنده خدا شوت تر از این حرفاست.
گفتم: میدونی الان کجاست؟
گفت: چه میدونم والا !
گفتم: میخوای بریم ببینیمش؟
گفت: نه مشتی. چیکار مردم دارم؟
گفتم: نه بذار ببینیمش! برو پزشک قانونی....
با تعجب گفت: ینی چی؟
گفتم: تو سرد است خونه است. کشتنش!
فورا با وحشت گفت: یا ابالفضل! حاجی جان بچه هات راس میگی؟
گفتم: میدونستی اومده بوده حرم دخلتو بیاره و بعدش هم خودش حذف بشه؟
با بغض گفت: اون زن خیلی خوبی بود. خیلی وقت نیست که میشناسمش. شاید نهایتا سه چهار سال. اما ... خدا رحمتش کنه.
گفتم: خب؟ نگفتی؟ با اون ارتباط داری؟
با دلهره و کم کم زبونش باز شد و گفت: رابطه که نه. چند باری دیدمش!
گفتم: پس چرا به من دروغ گفتی؟
گفت: خاک تو سرم. غلط کردم. میخواستم چیزی الکی گردنم نیفته!
گفتم: سید همه چیزو خراب کردی! سید من بهت اعتماد کرده بودم.
گفت: گه خوردم حاجی. تو را به جدّم یه کاری کن شر نشه.
گفتم: میخوام پرونده را تحویل بدم. شاید بقیه همکارام بلد باشن چطوری باهات رفتار کنن که دیگه دروغ گفتن از کلّت بپره؟
گفت: تو را جان امام زمان این حرفو نزن. هر کاری بگی میکنم. اما نجاتم بده. دارم میمیرم. به دادم برس.
گفتم: سید اون الان کجاست؟
گفت: کی؟
گفتم: همین اکانت یازدهمی!
گفت: پسر نوح؟
گفتم: آره!
گفت: ایرانه!
گفتم: از خارج از کشور اومده؟
گفت: نمیدونم اما میدونم که ایرانه.
گفتم: خب حالا این شد حرف حساب. کجاست؟ قمه؟
گفت: نه. تهرانه!
گفتم: کی باهاش قرار داری؟
گفت: با من قرار نمیذاره!
گفتم: ینی چی؟
گفت: حدودا یک سال یک سال و نیمی هست که فقط با خانما ملاقات میکنه. اما خانمم هم میگفت که خیلی وقته ندیدتش. چون جلسات روضش کمتر شده و فقط ایام ولادت و شهادت، گاهی مجلس میگیره.
گفتم: شماره ای ازش داری؟
گفت: شماره نه!
گفتم: حدودای آدرسش هم نمیدونی کجای تهرانه؟
گفت: چرا ... قبلا حکیمیه بود! میگفتن بعدش رفتن پاسداران!!
عجب!
چه آدرس آشنایی!
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: سی و پنجم
قم _اداره مرکزی
از بیرون اطاق بازجویی بهم پیام دادن که خیالت از بابت متین راحت. اون چیزیش نیست و الان هم نشسته داره تلوزیون نگا میکنه.
فائقه را رها کردم و اومدم بیرون. حجم سنگین فکر ناهید، تمام ذهنمو پر کرده بود و نباید برام مثل راز و معما تموم میشد.
همینطور که گوشیمو چک میکردم، یه تماس برای دکتر گرفتم. گفت: دو تا از همکاران دارن روش کار میکنن. بخش زبان و حنجره و مجاری تنفسش و نهایتا شش ها و قلبش به طرز عجیب و زیادی تحت شعاع ماده فعالی قرار گرفته که خیلی خطرناکه و تقریبا جزو اولین قربانیان این نوع ماده هست. نسل جدیدی از ترورهای بیولوژیک که سر مثلا سی یا چهل ساعت اثر مستقیم میذاره!
گفتم: چی بگم؟ بعدش منجر به ایست آنی قلبی شده. بسیار خوب.
گفت: حاجی تا حالا درباره قربانیانی که زیر دستم میومدند نه از شما و نه از بقیه همکاران سوالی نپرسیدم. اما این فرق میکنه!
برام جالب شد! گفتم: ینی چی؟ چطور؟
گفت: روی شقیقه و صورتش علائم لطمه است و جوری هم کهنه شده که مشخصه کارش لطمه بوده! وسط فرق سرش، جای چندین بار قمه زدنه. معمولا پیشونی خانما بر اثر مُهر پینه نمیزنه اما پیشونی این، پینه اونجوری هم نداره اما مثل بقیه زنا هم نیست. دستاش زحمت کشیده است و نرم و نازک نیست. حتی بند مقنعه بلند و بند زیر چادرش دور گردن و کمرش بسته که شاید مثلا اگه باد اومد، به این راحتی حجاب از سرش نیفته! ... و کلی چیزای دیگه. کیه این؟ محافظ رجال و یا علما بوده؟ وقتی اهل بزک دوزک و اصلاحات صورت و گردن و این چیزا نبوده، ینی خیلی گرفتار و یا آدم حسابی بوده؟!
مونده بودم چی بگم به دکتر! خودم کم فکر داشتم که دکتر هم داشت آتیشم میزد. از بس جنس ناهید، جنس عجیبی بود. حداقلش اینه که از اونا بوده که خیلی معتقدن و وقتی هم معتقد میشن، دیگه چیزی جلودارشون نیست.
اما چرا باید حذف بشه؟ فقط یه دلیل داشت و اونم اینه که به شرایطی رسیدن که همه مهره هاشون رو بکشن بیرون!
خب وقتی دو تا ماشین فورا خونه را ترک کردن و رفتن و توی قم پخش شدن ... چند نفر هم تهران رفتن و حتی یکبار به همراه اینا تماس نگرفتند ... فقط مونده بود این دو تا ...
اما چرا مرگ ناهید؟
تنها فکری که میتونستم بکنم این بود که ... آهان ... ای فائقه آشغال! اون داشت مهره ها را جوری بهم نزدیک میچید که فقط ذهنم درگیر مهره چینی اون بشه! و قطعا فقط یه معنی میتونه داشته باشه و اونم اینه که قراره کسی و یا کسانی را برای مدت مشخصی از جلوی چشم ها دور کنند! اما معمولا برای سرویس ها این راه آخره که دو سه نفر و حتی یه نفر بسوزونن برای حفظ شخص دیگه و یا یه کار خاص و فوق العاده!
اما اون شخص یا اشخاص کیا بودن؟!
به داوود گفتم برگرده. پرونده اون دخترا و چند تا مداح را بده دست یکی دیگه و حتی از بار پرونده ما کم کنه و برگرده.
به حیدر گفتم دور و برش خلوت کنه و یه کم حواسش بیشتر پیش من باشه.
خودمم نشستم دوباره پرونده را زیر و رو کردم. اون شب تا صبح فقط و فقط مطالعه کردم و الگوریتم نقش ها و چهره ها کشیدم.
با سه سوال جدی روبرو بودم:
۱. اینا کین؟
۲. قصدشون چیه؟
۳. مهره های گرون قیمتشون کیا هستن که حتی حاضرن فائقه فوق حرفه ای و ناهید معما رفته را به فنا بدن اما اونا حفظ بشن؟!
خب پاسخ به این سه سوال داشت دیوونم میکرد. اگه دقت کنین، کاملا متوجه میشین که جوری نیست که بگیم از سوال اول شروع میکنیم و بعدش دومی و سومی! چون اتفاقا تا سومی کشف نشه، اولی و دومی هم هیچ به هیچ!
همش کارم شده بود: توسل و ذکر و توجه!
تا اینکه بعد از نماز صبح، فقط به دو اسم رسیدم و بنظرم اینا خیلی مهم بودن اما تلاش کردن که ذهن منو از این دو اسم دور کنن!
و اون دو نفر عبارتند از:
زن دوم آسید رضا
یازدهمین اکانت پسر نوح!
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: سی و چهارم
قم _اداره مرکزی
خیلی بهم ریختم. اینقدر که صدای ساییده شدن دندونام روی هم میشنیدم. گفتم: دکتر ازش غافل نشو... ممکنه بتونه نبضشو کنترل کنه... یه جونور میشناختم که همین شکلی بود...
دکتر بازم غافل نشد و دو سه نفری با پرستاراش افتادن به جونش و حسابی چِکِش کردن!
اما ... هیچی به هیچی! مرده بود. انگار سی سال بود که خواب بود.
به دکتر گفتم: حدست چیه؟
گفت: قطعا ایست قلبی بوده اما باید ببرمش کالبد شکافی. ببینم چی میشه. تا کی جواب میخوای؟
گفتم: تا یه ساعت دیگه!
گفت: حاجی امکان نداره اما تا فردا چشم.
اینقدر فکرم مشغول بود که شروع به راه رفتن کردم. ناهید برام یه راز موند. نقشش تو تشکیلاتشون برای همیشه با خودش نباید دفن میشد. در رفتارش و نمازاش و اذکارش و... بویی از ریا و شکلک نمیداد.
وقتی به خودم اومدم، دیدم دم درِ اطاقی هستم که فائقه داخلش بود. تا دستمو بردم که در باز کنم، دست یکی از مقامات را روی سینم حس کردم! گفت: لطفا خودتو کنترل کن. اصولی برخورد کن. مثل همیشه حرفه ای باش. نذار دستاویزش بشی. قاضی همین جاست. فقط ببین میتونی ازش اقرار بگیری؟ اقرارش خیلی میتونه راهگشا باشه.
در را باز کردم و داخل شدم. تا منو دید، پاشد و به چشمام زل زد! خشم زیادی را از چشمام خونده بود. میدونست که الان با کسی تعارف و شوخی ندارم و با بازجوی دو سه ساعت پیش خیلی فرق دارم.
لب باز کرد و گفت: میدونستم اولین جایی که میایی، همین جاست. با خودم گفته بودم که اگه پیداش شد، ینی کار تموم شده و ناهید مُرده! درسته؟
قدم قدم رفتم طرفش... اونم قدم قدم میرفت عقب ... چشم ازش برنمیداشتم ...
گفت: تقصیر من نیست. آروم باش. من کاره ای نیستم.
گفتم: چرا کشتیش؟
همینجور که قدم قدم میرفت عقب، گفت: گفتم الان همینو میپرسیا ... به من چه؟ ناراحتی قلبی داشت. سکته هم که خبر نمیکنه!
در حالی که آستینمو بالا میزدم گفتم: توی لعنتی حتی از وقت تموم کردنشم خبر داشتی! از اینکه سکته و حمله قلبی ممکنه بهش دست بده!
گفت: آروم باش تا برات بگم شب آخر چی گذشت ... ما فهمیده بودیم یه خبرایی هست اما نمیدونستیم اینقدر بهمون نزدیکین. تا اینکه دستور اومد که بریم حرم سروقت آسید رضا. ناهید میدونست که نوبت اون هست و باید کارشو تمیز انجام بده و گندی که من زدمو پاک کنه. به خاطر همین، رفت غسل کرد و دو رکعت نماز خوند و ذره ای تربت به زبونش زد و آماده شد که بره حرم.
من که از این کاراش حرصم میگرفت ازش پرسیدم: چیه؟ چته؟ ترسیدی؟
حرفی زد که خیلی برام جالب بود: ترس نه اما کار باید برای رضای خدا باشه! میخوام اگه کاری میکنم، ذره ای هوای نفسم توش دخیل نباشه!!
بهش گفتم: منی که مسلمون نیستم به اندازه تو برای زدن اینا نیتم صاف نیست ... چی بگم ... لذت هم میبری از کارت؟ دفعه چندمته؟
ناهید در حالی که داشت کفششو میپوشید گفت: غسل و نماز و تربت و اینا را انجام میدم که لذت نبرم از کارم. چه سوالا میپرسی؟
گفت و رفت!
به فائقه نردیکتر شدم و گفتم: اقرار میکنم که هنوز نشناختمت اما ... تربتشو به چی آلوده کرده بودی؟ به چی آلوده کردی بودی که اینقدر آنتایم و سر ساعت مشخص، ناهیدو زد زمین؟!
چیزی نگفت!
گفتم: اون قدری که مطمئتم نشناختمت، همون قدر یقین دارم که کار خودته! پرسیدم به چی آلودش کرده بودی؟
گفت: تو فکر کن به نوعی از میعان گاز سمی! خب؟ ثُمّ ماذا؟
گفتم: همون شیشه کوچیکی که روی اپن آشپزخونتون، کنار کیف و ساعتت بود؟ درسته؟
سکوت پر معنایی کرد. چشماش گرد شد.
گفتم: آره؟ درسته؟ همون؟
با حالتی که مثلا داره خودشو کنترل میکنه گفت: فکر کن آره. همون.
گفتم: تو وقتی اومدی پشت سرم و هُلم دادی، حس کردم اطراف لبات خیسه. از اون پارچ آب کنار کیفت خورده بودی! درسته؟
گفت: خب که چی حالا؟
گفتم: الان ساعت چنده؟ فکر کنم دیگه کم کم موقع خودته! گفتی چند ساعته عمل میکنه؟
با چشمای گرد و تند گفت: فکر کردی من احمقم؟
گفتم: فکر نمیکردم تربت ناهیدو آلوده کرده باشی که بره و برنگرده!
گفت: من هدف داشتم که اونو بزنم. اما تو چی؟ هدفت این بود که متهمی که ممکنه کلی برات حرف بزنه را با چیزی که نمیدونی چیه، بزنیش؟ یه چیزی بباف دور هم که با عقل جور در بیاد!
گفتم: درسته. من فقط دنبال اقرار از تو بودم که الان این قصه را بافتم. میخواستم قاضی بشنوه و فیلمش هم ضبط کنه.
چیزی نگفت!
اما یه چیزی پرسید که دلمو باز آشوب کرد!
کثافت پرسید: متین چطوره؟ اون خوبه؟!
تا اینو گفت، دلم یه جوری شد!
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
زیارت،اصلی اخلاقی،عبادی،ارزشی و سیاسی است و در مکتب تشیع با شور و شکوه خاصی درخشیده و با منطق و استدلال همراه شده است؛اما،بیش از آن ،عشق و اشتیاق زائر به زیارت شونده در آن مطرح است و بیانگر رابطه دوستی و قلبی خاصی اینکه همه هزینه ها و رنج های سفر را آسان میکند.از رهگذر محبت است که مجنون در و دیوار خانه لیلی،معشوق و محبوب خود را،میبوسد و پیوسته نام او را یاد میکند .مادر،تصویر و لباس فرزندش را میبوسد و این،شرک نیست بلکه عشق است.
ان شاالله امروز ۹۷/۱۲/۱۴راهی سفر عتبات عالیات و زیارت ائمه معصومین علیهم السلام هستم .
حلالم کنید.
پرونده «گام دوم انقلاب»
گام دوم و «اصلاحاتِ نظام سیاستگذاری»
رهبر انقلاب اسلامی در بیانیهی «گام دوم انقلاب» با مرور تجربهی ۴۰ سالهی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است». گام دومی که باید در چارچوب «نظریهی نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» بهسوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود.
به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR طی سلسله یادداشتها و گفتگوهایی در قالب پروندهی «گام دوم انقلاب» به بررسی و تبیین ابعاد مختلف این بیانیه میپردازد. در ادامهی سلسله مطالب این پرونده، آقای دکتر سید احسان خاندوزی، استادیار دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی به بررسی الزامات تحقق گام دوم انقلاب از منظر سیاستگذاری و نهادسازی پرداخته است.
* از گذشته چه میتوان آموخت؟ بیانیهی گام دوم را میتوان یکی از برجستهترین اسناد تاریخ جمهوری اسلامی دانست که در کنار جامعیت، سرشار از جملات حکیمانه و راهبردی است. در این میان نکتهای که باید به اندازه هفت هدف یا ارزش محوری مذکور در بیانیه مورد توجه قرار گیرد، مسئلهی «الزامات» است. دولتها و مجالس مختلف تا حد زیادی درباره هدفگیری «رشد دانش، اخلاق محوری، اقتصاد مقاوم، عدالت و مبارزه با فساد، آزادی، استقلال و عزت خارجی» اشتراک نظر داشتهاند اما مروری بر نتایج و عملکردها نشان میدهد موفقیتها در ابعاد فوق یکسان نیست و ناکامیها نیز کم نبوده است. الزامات دستیابی به اهداف فوق چیست؟ با رفع کدام موانع و فراهم کردن کدام مقدمات، احتمال موفقیت بیشتر میشود؟ شاید یکی از بهترین منابع برای پاسخ دادن به پرسش فوق، تجربهی چهار دههی گذشته باشد. به تعبیر حضرت امیر علیهالسلام: «هر کس به وقایع دنیا و تغیّرهاى آن عبرت نگیرد، موعظهها در او سود نمیبخشد». بنابراین تحلیل ریشههای تحقق یا عدم تحقق اهداف گذشته، میتواند سند مهم دیگری باشد که در کنار اهداف هفتگانهی گام دوم، باید نصبالعین سیاستگذاران قرار گیرد. جالب اینجاست که رهبر انقلاب در بیانیهی خود، اشاره مختصری نیز به موانع موفقیت یا علل شکستها داشتهاند: «دشمنی خارجی و تحریمها، از خارج و مدیریتها و عیوب ساختاری، از داخل». در این میان با فرض برونزا دانستن موانع خارجی، گام بعد عبارت است از موشکافی نسبت به مشکلات مدیریتی و عیوب ساختاری، که ریشه آن در داخل نظام سیاستگذاری خود ماست.
تکیه زدن یک مدیر ارشد ناشایسته بر جایگاهی مهم، عدم باور و پایداری در مسیر آرمانها، ساده انگاری یا آلوده بودن به منافع شخصی و گروهی، انتخاب برخی سیاستهای غلط، همه و همه میتوانند ابعادی از ریشههای شکست مدیریتی محسوب شوند اما این دست مسائل با تغییر مدیران و دولتها، تغییر میکنند. مسائل کلیدی و موانع اصلی، آنهایی هستند که طی دو یا سه دهه پابرجا ماندهاند و به عیب ساختاری بدل شدهاند. شاهد آن است که در برنامههای توسعه پنج ساله که مهمترین سندهای میان مدت کشور به شمار میروند، بارها بر تحقق برخی اهداف تأکید شده است، مانند قطع وابستگی بودجهی جاری دولت به درآمد نفت یا کاهش تورم و بیکاری، رفع فقر و فساد و قاچاق کالا و امثال آنها. تکرار این اهداف در برنامههای دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ حاکی از بقاء معضلات قدیمی و سختجانی آنهاست. از قضا همین ناکامیهای گذشته است که موجب میشود اقتصاد ایران در شرایط بُروز تحریمها، شکننده باشد و در روزهای کاهش درآمد نفت، موجب مشکلات بودجهای دولت، کاهش ارزش پول یا تلاطم بازارها شود.
حال جا دارد بپرسیم: اگر نخواهیم اهداف گام دوم به سرنوشت برخی از سیاستهای فوق دچار شود، از گذشته چه میتوان آموخت؟ فراموش نکنیم که در نظریه سیستمهای اجتماعی، مراقبه دائم و آموختن از تجارب و اصلاح مسیر، رکن حیات و تعالی سیستمهاست.
برای پاسخ به پرسش فوق، به یک مقدمهی کوتاه نیاز است: در ادبیات توسعه، میان مسائل سطح خرد و کلان و مسائل سطح توسعه تمایز قائل میشوند، ابزارهای مدیریت یک بازار در کوتاه مدت (مثلا انرژی، خودرو یا بانک) با ابزارهای مدیریت متغیرهای رشد و تورم و بیکاری (مثلا سیاستهای پولی و مالی) به ترتیب ماهیت خرد و کلان دارند اما اگر به لحاظ کارشناسی، سیاستهای اصلاحی شناخته شده باشند و به جهت قانونی، تقسیم کار نهادی برای انجام سیاست مشخص شده باشد ولی مسئله همچنان در بلندمدت باقی باشد، آنگاه نوبت رجوع به قواعد زیربناییتر میرسد که به این قواعد بازی، «نهاد» میگوییم.
بهعنوان نمونه توفیق جمهوری اسلامی در بدترین شرایط درآمدی و امنیتی در دههی نخست برای کاهش شدید محرومیت روستاها و حاشیهنشینها، ناشی از یک نهادسازی صحیح و هوشمندانه بود یعنی اتخاذ قواعد انگیزه بخش و بهکارگیری نیروهای مردمی و جهادی. همینطور است دربارهی افزایش سطح سواد و تحصیلات و همچنین خدمات درمانی و بهداشتی. از سوی دیگر ناکامی ۱۵ سال اخیر (پس از فرمان رهبر انقلاب در اوایل دهه ۱۳۸۰) در مبارزه با قاچاق کالا یا فساد اقتصادی، دقیقا معلول موفق نشدن در نهادسازی و انگیزه بخشی عاملان اقتصادی و سیاسی برای همکاری حول این محورها بوده است. ما گاه نتوانستهایم صاحبان منافع شخصی و گروهی را به تغییر رفتار به نفع منافع ملی و اسلامی ملزم سازیم، گاه نتوانستهایم هزینه تصمیمات بحرانزا یا رفتارهای فسادزا را بهقدر کافی و بازدارنده بالا ببریم و گاه نتوانستهایم مشارکت واقعی مردم در اقتصاد و اداره امور کشور را تضمین کنیم. ثمرهی قواعد انگیزه بخش فعلی، خود را در ایجاد شبکهای از ذینفعان اقتصادی و سیاسی نشان میدهد که نفع آنها در استمرار واردات کالاهای اساسی و وابستگی به خارج، حفظ وابستگی بودجه دولت به نفت، تداوم قاچاق کالا، فساد اقتصادی یا هر چیز دیگری است.
* الزاماتِ تحقق گام دوم انقلاب با این تبیین، راه برون رفت نیز روشن میشود: پیادهسازی قواعد انگیزه بخشی که موجب همکاری حول اهداف مطلوب شود و هزینهی عدم همکاری و فساد را بالا ببرد. فاعل این عبارات به ظاهر، نظام تصمیم گیری یا تدبیر کشور است زیرا گمان میرود تصویب قواعد به دست آنهاست اما همانطور که گام اول انقلاب و جنگ و پس از آن را امام و مردم و سپس قوای جمهوری اسلامی با هم برداشتند، گام دوم نیز جز با گامهای توأم محقق نخواهد شد. این واقعیت به معنای نقش پررنگتر سیاستگذاران نیست زیرا اگر بنا باشد که مردم مانند دورههای موفق پس از انقلاب اسلامی، نقشآفرینی فعال داشته باشند و از حالت قعود به قیام برای عدل برخیزند، باز هم زمینهسازی یا بالعکس دافعهی این حرکت، به دست سیاستگذاران سه قوه است. مجلس میتواند زمینهی اظهارنظر فعال مردم دربارهی طرحها و لوایح و گزارشهای نظارتی را فراهم آورد، قوهی قضائیه میتواند مردم را به طبقهی فراگیر و نفوذناپذیر بازرسان و ناظران خویش تبدیل کند، دولت میتواند در اتخاذ بهترین سیاست و اجرا و تامین مالی آن، بستر مشارکت مؤثر مردم را فراهم آورد و هزینهی کسب و کار را برای فعالان کوچک و متوسط تولیدی به صفر نزدیک کند. برخلاف این رویه، هر سه قوه میتوانند مردم را مَحرم رأی و سیاستگذاری و پروندههای خود نسازند، میتوانند هزینه دانستن مردم، اظهارنظر مردم، مشارکت مردم و اعلام موافقت یا مخالفت مردم را بالا ببرند و دولتها میتوانند، مانع تراش فعالیت تولیدی مردم باشند.
الزام دیگر برای برداشتن گام دوم، دادن نگاه بلندمدت به بازیگران نظام سیاستگذاری و تدبیر است و در دهههای گذشته، ما از کوتهنگری اعضای دولت و مجلس آسیبهای بسیار خوردهایم و گاه بهخاطر منافع کوتاه مدت در دوران مسئولیت خویش، از حرکت به سمت اصلاحات ریشهای و بلندمدت و احیانا دردناک فرار کردهایم و -مثلاً تا دیوار تحریم بر سر ما خراب نشده- دست به تدابیر جدی نزدهایم: بحرانهای زیست محیطی و صندوقهای بازنشستگی و بدهیهای دولت را به آیندگان واگذار کردهایم و امثال این مواجههها. همینطور جدی نگرفتن مقاومسازی اقتصادی در سالهای گذشته تاحدی ناشی از آن بود که تنها به تأمین بودجه یکسال دولت یا واردات ارزان چندماههی فلان محصول چشم داشتهایم، تنها گذراندن یک دوره مشکل ارزی، مجازات یک مفسد اقتصادی، رسیدگی موقت به یک اعتراض کارگری یا استمهال موقت بدهکاران بانکی را در دستور کار قرار داده ایم و کمتر به ریشهها پرداختهایم. حتی در خصوص اینکه دولت و مجلس آینده چقدر به الزامات برداشتن گام دوم اعتنای جدی میکنند، مطمئن نیستیم زیرا با احزاب شناسنامهدار اسلامی و ایرانی که عمر بلندمدت دارند مواجه نیستیم بلکه اشخاص حقیقی غیرقابل پیشبینی برای چهار یا هشت سال مسئولیت میپذیرند و بعد از دایره بیرون میروند.
هم در مثال نقشآفرینی مردم و هم در خصوص نقش سیاستگذاران دورنگر، مشاهده میکنید که برداشتن گام دوم، حتی صرفاً در حوزه اهداف اقتصادی، مستلزم اصلاحات نظام سیاستگذاری و تدبیر است. این وظیفهی مجامع نخبگانی و علمی و نهادهای سیاستگذار و مدنی است که فهرست کاملتر و دقیقتری از الزامات برداشتن گام دوم را مورد بحث قرار دهند و امید میرود بدین ترتیب، جنبش و انگیزشی حول ساختن فردای جمهوری اسلامی شکل گیرد. آیندهای که حاکی از درس گرفتن یک ملت رشید است از راه طی کردهاش. برای ملّتی که از تجربه، درس میآموزد و در مسیر سنت و امداد الهی عمل می کند، بنبست معنا ندارد.
#گفتگو
#گام_دوم_انقلاب
#سید_احسان_خاندوزی
#اصلاحاتِ_نظام_سیاست_گذاری
پرونده «گام دوم انقلاب»
تأملی در پیشرانهای گام دوم رهبر انقلاب اسلامی در بیانیهی «گام دوم انقلاب» با مرور تجربهی ۴۰ سالهی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است». گام دومی که باید در چارچوب «نظریهی نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» بهسوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود.
به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR طی سلسله یادداشتها و گفتگوهایی در قالب پروندهی «گام دوم انقلاب» به بررسی و تبیین ابعاد مختلف این بیانیه میپردازد. در ادامهی مطالب این پرونده، آقای مهرداد بذرپاش عضو هیئت علمی دانشگاه و نماینده سابق مجلس در یادداشتی به تحلیل بیانیهی گام دوم انقلاب از زاویهی تحلیل پیشرانهایِ مطرح شده در آن پرداخته است. بیانیهی گام دوم، سندی ناظر به آینده است. بیشتر اینگونه اسناد مبتنی بر «پیشران»هایی تدوین و طراحی میشوند تا آینده وقوع محتوای هدف را عینیتر ترسیم و تبیین کنند. در بازبینی بیانیه گام دوم از این منظر، میتوان بر اساس اهمیت و اولویتی که به واژگان کلیدی متن داده شده از یک سو و منظومه اسناد راهبردی انقلاب از سوی دیگر، در پی استخراج پیشرانها بود که در این نوشتار به آنها اشاره و ارجاع میشود:
* جوانسازی یکی از این پیشرانها، «جوانسازی» است. جوانسازی که اعم از «جوانگرایی» است به معنای نوگرایی در «عاملان و کنشگران» و «فرآیندها» به صورت همزمان است. «جامعهسازی» مصداق بارز و بیّن جوانسازی فرآیندها و زدودن خطاهای احتمالی و کمرمقیهای پدیدآمده در چهل سال نخست انقلاب است که هم تبیین نظریه حاکم برآن و هم توجه و اجرای عینی این نظریه نیاز به عاملان جوان و البته معتقد به این نظریه دارد.
* اجتماعیسازی پیشران دومی که متن بیانیه، نویسنده را بدان راهنمایی میکند، مفهومی است کلیدی و در عین حال پردامنه: «اجتماعیسازی». اجتماعیسازی در نحلهها و رشتههای مختلف دانش، معانی گوناگونی دارد اما در سیاق این بیانیه، اجتماعیسازی، مفهومی نزدیک به «عمومیسازی» دارد که بر اساس آن مردم، نه تنها «مخاطبان» مسائل کشور که «مدیران» آن نیز هستند. اجتماعیسازی دراین موقعیت مفهومی، نه تنها مشارکت در تدبیر مسائل کشور را طلب میکند که «تشخیص» بسیاری از مسائل را نیز به عرصههای عمومی بهویژه تجمعات علمی، معرفتی و کنشگری جوانان متعهد به انقلاب میسپارد. یکی از لوازم تقویت و تحکیم این پیشران مهم، بسط تفکر «شبکهسازی» در میان وفاداران و دلسوزان و دغدغهمندان انقلاب است. شبکههای شکل گرفته در ساحات علم و فناوری، معنویت و اخلاق، عدالتخواهی، مقاومت و اقتصاد، ظرفیت حرکت و اقدام جمعی، ساختارمند و گسترده را فراهم میآورد. علاوه بر این بستری هموار و متجانس را برای تحقق مؤثر، پیشران جوانسازی مهیا میکند.
* کارآمدگرایی اجتماعیسازی در چارچوب شبکهسازی گسترده مردمی، نیازمند توصیف است. بهترین وصف برای این پیشران که آن را از سایر الگوهای اجتماعیسازی میتواند متمایز کند، «کارآمدگرایی» است. تمرکز منظومهی رسانهای دشمنان انقلاب و ایران، بر ناکارآمد پنداشتن نظام اسلامی در همه زمینهها و عرصههاست. تمام توان و تلاش عاملان شبکههای مردمی دغدغهمند، باید بر تحقق کارآمدی عینی و عملی در کنار ترسیم کارآمدی در عرف ذهنی اجتماع باشد. امروزه و متأسفانه براساس تلقینهای ناجوانمردانه دشمن در رسانههای متنوع، ضعف ایمانی و نگرشی بعضی از اصحاب انقلاب و مسولان، ناکارآمدپنداری مجال طرح یافته است. توسعهی این انگارهی نادرست و تعمیم آن در میان اجزای حاکمیت و مردم، یکی از موانع اصلی در تحقق هرگونه اقدام مبتنی بر آینده در کشور است. مردم، برخلاف همهی هجمهها و دروغهای رایج و شایع، قدردان زحمات و خدمات انقلاباند. نگهداشت و افزایش سرمایهی اجتماعی برآمده از این خدمات، با تأکید بر «سرمایه اجتماعی شناختی» که ناظر به حفظ و افزایش همدلی و همزبانی حاکمیت و ملّت است، مهمترین ابزار برای مواجهه با تلقین ناکارآمدی است.
* ارائهی الگوی جدیدی از حاکمیت از متن این بیانیه میتوان فهم کرد که تمرکز بر هر پیشران، و وزندهی متوازن به هر سه، بعد آیندهاندیشانه آنرا بهتر تضمین میکند. از منظری دیگر، هر سه پیشران، علاوه بر نقشآفرینی در راهبری محتویات بیانیه، میتوانند مقوم طرحی مفهومی از «سیستم عامل» واسط میان قوای نرمافزاری کشور، نیروی انسانی مستعد مومن و دیندار و جوان، و ابزارهای سختافزارانه، فهرست طولانی فرصتهای مادی کشور، عمل نماید. یکی از دستاوردهای بُعد تمدنساز انقلاب، ارائهی الگوی جدیدی از حاکمیت است. بهصورت طبیعی، هر حاکمیتی برای بسط اقامه و بسط اهداف خود، نیازمند چنین سیستم فناورانه جامعی است. شاید یکی از نقایص موجود در معماری کلان ناظر به بُعد و شأن جامعهسازی انقلاب، عدم طراحی این سیستم عامل واسط یا بهروزرسانی آن است. سه پیشران جوانسازی، اجتماعیسازی و کارآمدگرایی، علاوه بر نقش پیشرانش، اضلاع الگویی برای طراحی مفهومی این سیستم نیز میتوانند فرض شوند.
#گام_دوم_انقلاب
#گفتگو
#مهرداد_بذرپاش
Hesam - 1994
حذف پاسخ
آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟
morteza @
حذف پاسخ
آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟