CentralClubs Network | مرکز جوامع مجازی CentralClubs Network | مرکز جوامع مجازی
    جستجوی پیشرفته
  • ورود
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2025 CentralClubs Network | مرکز جوامع مجازی
    درباره • Directory • تماس با ما • توسعه دهندگان • قوانین حریم خصوصی • قوانین

    انتخاب زبان

  • Bengali
  • Chinese
  • Croatian
  • Danish
  • English
  • Farsi
  • Filipino
  • Hebrew
  • Hindi
  • Indonesian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Swedish
  • Urdu
  • Vietnamese

Watch

Watch

رخداد‌ها

Browse Events رخداد‌های من

بلاگ

Browse articles

فروشگاه

آخرین محصولات

صفحات

صفحات من Liked Pages

بیشتر

کاوش پست‌های پرطرفدار بازی‌ها Jobs Offers
Watch رخداد‌ها فروشگاه بلاگ صفحات من مشاهده همه

پیدا کردن پست‌ها

Posts

کاربران

صفحات

گروه

بلاگ

فروشگاه

رخداد‌ها

بازی‌ها

Jobs

آیت‌الله العظمی سید علی خامنه‌ای
آیت‌الله العظمی سید علی خامنه‌ای
7 yrs

تبیینِ رئیس قوه قضائیه درباره بیانیه #گام_دوم_انقلاب
«با عزم راسخ، رسیدن به قله تمدنی امکان پذیر است»

حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدابراهیم رئیسی رئیس قوه قضائیه عصر روز چهارشنبه ۲۲ اسفند ۹۷ در حاشیه اجلاس مجلس خبرگان رهبری، در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به بیان تحلیل خود از محتوا و ابعاد مختلف بیانیه‌ی «گام دوم انقلاب» پرداخت.
وی در این گفتگو با اشاره به حفظ و استمرارِ آرمان‌های انقلاب اسلامی در طول ۴۰ سال گذشته و دستیابی نظام اسلامی به دستاوردهای مختلف در عرصه‌های گوناگون، به نقش رهبریِ انقلاب در این زمینه اشاره کرد و گفت: امامین انقلاب یعنی حضرت امام خمینی در دهه‌ی ابتداییِ انقلاب و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این سه دهه، انقلاب اسلامی را از هرگونه انحراف و افراط و تفریطی حفظ کردند.
نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری، «آرمان‌گرایی واقع‌بینانه» را نگاه حاکم بر بیانیه‌ی گام دوم دانست و محافل علمیِ حوزه و دانشگاه را به تعمق در این بیانیه و تبیین و بسط مفاهیم مطرح شده در آن فراخواند.

حاصل این گفتگو در قالب گفتار زیر تنظیم شده و متن آن در اختیار مخاطبان محترم قرار گرفته است.

* نقطه‌ی عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی
بیانیه‌ی گام دوم نقطه‌ی عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است. هم نشانگر پیشرفت‌هایی است که در چهل سالِ انقلاب اسلامی برای ایران، منطقه و جهان اسلام به دست آمده و هم راهبردی برای آینده‌ی نظام و حرکت انقلاب است.
این بیانیه ابعاد مختلفی دارد. یک بُعدش نگاه واقع‌بینانه به شرایط امروز است. بیانیه کاملاً نگاهی واقع‌بینانه نسبت به امروزِ ایران اسلامی دارد و ضمن اینکه چشم‌اندازها و آرمان‌ها را نشان می‌دهد کاملا نگاه واقع‌بینانه دارد. به‌عنوان مثال، در مسئله‌ی عدالت اگر کسی به این بیانیه نگاه کند می‌بیند کاملاً نگاه واقع‌بینانه در رابطه با عدالت حاکم است. در مورد اقتصاد و اقتصاد مقاومتی، نگاه، کاملاً واقع‌بینانه است. در مورد علم و فن‌آوری کاملاً‌ نگاه واقع‌بینانه‌ای بر آن حاکم است. در مسئله‌ی حفظ آرمان‌های انقلاب اسلامی در این ۴۰ سال و تداوم جریان انقلاب، کاملاً نگاه واقع‌بینانه‌ای دارد. امروز نه دوست نه دشمن، هیچ کس منکر تفوق و برتری انقلاب اسلامی در همه‌ی جبهه‌ها نیست و این خیلی مهم است که بعد از چهل سال دست برتر را در همه‌ی قضایا جمهوری اسلامی ایران دارد. یعنی اگر ما بخواهیم شرایط خودمان را در مقابل شرایط دشمن ترسیم کنیم باید بگوییم حقیقتاً دشمن در حال افول است و ما در حال سعودیم. این بیانیه کاملاً این وضعیت را ترسیم کرده و به تصویر کشیده است.
http://farsi.khamenei.ir/theme....s/fa_def/images/ver2 فیلم | گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمین رئیسی

* تمدن نوین اسلامی دست‌یافتنی است
بیانیه‌ی گام دوم از سوی دیگر ابعاد مختلف انقلاب و برکات و اهداف مهمی که انقلاب اسلامی داشته را تبیین می‌کند که این موضوع جدا از اهداف امام خمینی، خط امام رحمه‌الله و جدا از هدفِ تأسیس نظام اسلامی نیست. معلوم می‌شود آن اهدافی که برای تأسیس اصل نظام مدنظر بوده امروز بعد از چهل سال شاهد تحقق‌شان هستیم با این قید که نظام ما در جهت سیر سعودی، به طرف آن آرمان‌های بلند در حال حرکت است. به هیچ عنوان جریان پرخُروش انقلاب ایستایی و توقف نداشته و همواره در مسیر پویایی بوده است و لذا این حرکت می‌تواند آن تمدنی که رهبر انقلاب در بیانیه‌ی جامع‌شان فرمودند را نوید دهد. یعنی رسیدن به آن تمدن و مدنیتی که رهبر انقلاب نوید آن را دادند کاملاً دست‌یافتنی است. ممکن است کسی بگوید این مدنیتِ جدید امروز در مقابل تمدن مغرب زمین چگونه می‌تواند خودنمایی کند؟ در پاسخ باید گفت ما این چهل سال شاهد داریم که این تمدن می‌تواند در جهان جای خودش را باز کند. عناصری چون حق‌خواهی، خداخواهی، عدالت‌خواهی و... که در این مدنیت هست باعث می‌شود فطرت‌های بیدار بشر این نگاه و این پیام را کاملاً بتوانند دنبال کنند.

* گفتمانِ ولایت را باید حفظ کرد
نکته‌ی بسیار مهم اینکه انقلاب اسلامی از ابتدای پیروزی هرگز از شعارها و مسیر خودش منحرف نشده است. بسیاری تلاش کردند اما امامین انقلاب یعنی امام‌رحمه‌الله بزرگوارمان در دهه‌ی ابتداییِ انقلاب و رهبر انقلاب در این سه دهه در جهت حفظ انقلاب از هرگونه انحراف و افراط و تفریطی حرکت و سُکان‌داری کردند.
مقایسه‌ی انقلاب فرانسه یا انقلاب روسیه با انقلاب ما کاملاً نشان می‌دهد که انقلاب ما دچار افراط و تفریط نشده است. بله دولت‌های مختلف آمدند، سلایق مختلف سیاسی آمدند در مجلس و دولت و بخش‌های مختلف اما چون گفتمانِ ولایت در کشور ما گفتمان واحدی هست، گفتمان غالب در کشور گفتمان امام‌رحمه‌الله و رهبری بوده است. رهبر انقلاب در بحث انسان ۲۵۰ ساله می‌فرمایند گفتمان ائمه علیهم‌السلام از امیرالمؤمنین علیه‌السلام تا وجود مقدس فرزند امام عسگری علیه‌الصلوه‌والسلام یک گفتمان واحد است. یعنی کأنه یک انسانِ ۲۵۰ ساله است. این گفتمان را شما در نگاه امامین انقلاب هم می‌بینید. همان گفتمانی که امام‌رحمه‌الله دارد، همان گفتمان را رهبر انقلاب اسلامی هم دارند، که این گفتمان غالب را باید حفظ کرد.

* با نگاهِ پژوهش، تبیین و بسط به این بیانیه نگاه کنید
پیشنهاد من به عنوان یک طلبه به همه‌ی محافل علمی و حوزوی و دانشگاهی آن است که این متن را به عنوان یک متن قابل مطالعه، قابل مباحثه، قابل تحقیق و پژوهش و قابل بسط و توسعه نگاه کنند. این مفاهیم باید کاملاً تبیین شود. تبیینِ مفاهیم عالی‌ای که در این بیانیه به کار برده شده برای نسل فعلی و آینده لازم هست تا کاملاً چشم انداز آینده را نشان دهد و اینکه رسیدن به جامعه‌ی اسلامی، دولت اسلامی و تمدن اسلامی حتماً امکان‌پذیر و کاملاً قابل دست‌یابی است. کسی نباید فکر کند وقتی ما سخن از تمدن می‌گوییم این تمدن، یک امر آرمانیِ دست نایافتنی است. این بیانیه کاملاً ترسیم و مشخص می‌کند که تمدن اسلامی امری دست‌یافتنی است. نیازمند یک حرکت جهادی و یک عزم راسخ در دولت‌مردان به صورت عام یعنی همه‌ی کسانی که در حکومت مشغولند، هستیم و با این عزم راسخ رسیدن به آن قله‌های تمدنی کاملاً امکان‌پذیر و انشااللّه دست یافتنی است.
#گفتگو
# سید_ابراهیم_رئیسی
#رئیس_قوه_قضائیه

image
پسند
پاسخ
اشتراک
avatar

Mahdi Azimi

توی این دوره‌ی 2 ساله نکبت، یکی از معدود خبرهای خوشی که عمیقا شادم کرد، خبر انتصاب ایشون به ریاست قوه قضاییه بود، ایمان دارم که تحولی بزرگی در این حوزه خواهیم داشت انشاالله
2 · 0 · پاسخ · 1552639524

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

avatar

محمد جواد شکری زاده

ان شاالله
1 · 0 · پاسخ · 1552750119

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

داستان های ناب خواندنی
داستان های ناب خواندنی
7 yrs

بسم الله الرحمن الرحیم

⛔️پسر نوح⛔️

✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

«فصل سوم»

قسمت: چهل و سوم

تهران_ دفتر کار تهران

تقسیم کار کردم. هر کسی رفت سراغ کاری که داشت. داوود به تیم تعقیب، حیدر به تیم کنترل، رحمان هم قرار شد به مرکز اسناد مراجعه کنه و از زیر و روی راحله برام مطلب بیاره. هر چی که بوده و هست. خودمم نشستم درباره مداحان و آخوندهایی که به نوعی با اکیپ راحله در ارتباط بودند مطالعه کردم.

راحله حدودا یک ساعت تو راه بود. چون دو سه جا هم نگه داشته بود و خرید کرده بودن. برای من فرصت مناسبی بود که قشنگ مطالعه کنم. اجازه بدید خلاصه ای از وضعیت دو سه نفرشون را بگم:

یکی از مداحان اصالتا اهل تهران، دارای مدرک دیپلم، شاگرد بعضی مداحان معروف، شیک پوش و امروزی، حداقل دو جلسه شلوغ و پر جمعیت در هفته، متاهل و فاقد فرزند، دارای هفت حساب بانکی فعال، با درآمدی ماهانه نزدیک به 20 میلیون تومان ثابت، اصلا جلسات شهرستان قول نمیده، و از همه مهم تر سه بار به دادگاه فراخوانده شده و هر بار تذکر جدی دریافت کرده و با یه تعهد اخلاقی سر و تهشو جمع کردن! اهل دود و قلیون. بارها کلمات رکیک در روضه بکار برده. حتی یه بار با یه جانباز که بهش تذکر داده بود، دست به یقه میشه و جداشون میکنن اما بچه های هیئتشون دمار از روزگار اون جانباز بیچاره درآوردن. (از حالا بهش میگیم آقای الف)

یکی دیگه از مداحان با مدرک کارشناسی، اصالتا اهل قم اما ساکن تهران، شاگرد شخص معروفی نبوده اما بعدها مدعی شد که شاگرد علما و مداحان بزرگی بوده! از دوران سربازیش که سرباز یکی دو نفر از سرداران مافوقش بوده، شناخته و مشهور شد. حداقل سه جلسه در هفته داره، ماهانه نزدیک به 25 میلیون تومان درآمد ثابت، جلسات غیر ایام پیک محرم و صفر و فاطمیه به شهرستان قول میده، دو بار به دادگاه فراخوانده شده اما به علت جلب رضایت شاکیان و حمایت های پنهان و محکمی که ازش میشه، قسر در رفته! (از حالا بهش میگیم آقای ب)

یکی دیگشون که بهش آقازاده میگن، به اندازه دو نفر قبلی معروف نیست. سابقه دو سه بار برگشت دادن چک داشته (چک هایی که در مجالس روضه بهش دادن و پاس نشده و اونم گذاشته اجرا ! ) میگن دانشجو هست اما ما مدرکی دال بر تحصیلات ندیدیم. اولش مجالس بابا بزرگش و عموش میخوند و بعدش جدا شد و با یه هیئت نوجوانان شروع کرد و الان یه هیئت شلوغ اداره میکنه. دو سه بار علنا به روحانیت جسارت کرده و اعلام کرده که جلسات امام حسین، باید خود اهل بیت معرفت بدن و نیازی به آخوند و منبر نیست!! (از حالا بهش میگیم آقای جیم)

بذارین یکی دیگشونم بگم ... اینم جالبه: یکی دیگه از همین مداحان، فاقد مدرک و تحصیلات هست. قبلا نظامی بوده و میگه به خاطر اینکه میدیدم چقدر بچاپ بچاپ در بین سرداران هست، گذاشتم کنار و اومدم بیرون! اما تحقیقات نشون میده که پرونده طویل و عریض بازرسی داشته و به خاطر همین اخراج شده! تا سه تا خانم رسمی داشتنش اثبات شده. میگه من سیره و سنت جدم رسول الله را زنده و تاسی نمودم! ظاهرا خانما هم با هم کنار اومدن و مشکلی ندارن. بیشتر شهدایی میخونه و به خاطر لطمه هایی که در یادواره های شهدا به خودش میزد، معروف تر شده! (با این کاری نداریم. اصلا شان و کلاس پرونده ما و خود ما بالاتر از اینه که با ایشون دربیفتیم.)

اما یکی از دو تا آخوندا بودن که ...

بذارین یه تیکه هایی براتون بگم:

یکیشون که رفیق فابریک آقایان الف و ب هم هست و خیلی هیئتی و امام حسینی میزنه، بچه بدی نیست. تا حالا هم نکته منفی نداشته. خیلی هم مردمی و مودب هست. اما ظاهرا از تمام جیک و پوک این دو تا آقا خبر داره اما رفاقتش همچنان ادامه داره! از همه متعجبانه تر اینه که تا حالا دو سه بار تریپ لوتی گری برداشته و با کسانی که به این دو نفر بد میگفتن بحث و جدل و حتی زد و خورد کرده! و حتی وقتی جلسات آقای الف تعطیل شده بود، خونه پدریش را محل جلسات قرار داد و صفر تا صد خرج و مخارج جلسه را با کمک های مردمی که داشت جمع کرد!

و یا یکی دیگه از آخوندها که خیلی حضوری با اینا در ارتباط نبود اما مرتب بهشون روضه و شعر و متن مقتل میفرستاد، یکی از سادات اهل قم بود. داماد کسی که خودش را مرجع خودخوانده شیعه میدونست. آقا دردسرتون ندم ... همین آسید رضای بی معرفت و دروغگوی خودمون! این بابا بیشتر با آقای ب در ارتباط بوده.

حتی به توصیه و سفارش همین آقای ب، برای آقای جیم دو تا مجلس روضه هفتگی در بیت متین و اینا جور کرده بوده و قرار بوده حتی از شبکه های ماهواره ای هم پخش بشه اما به محض اطلاع پدربزرگ و عموی آقای جیم، از این کار نهی شد و حدسم اینه که از همین جا ارتباط آقای جیم با عمو و پدر بزرگش شکرآب شد و حتی یه شب در جلسه روضه اعلام کرد که: «آقازاده ها خودشون آقا هستن و سبک و روش زندگیشون با بقیه و گذشتگان فرق میکنه!» آقای جیم با همین یه جمله، هم زمان در حالی که به آسید رضا و بیت متین و اینا چراغ سبز نشون داد، از پدربزرگ و عموش هم برید!

خب اینا پازلای اصلی ارتباط با راحله هستند. پازلایی که نه میشه حذفشون کرد و نه میشه خیال راحت، بُلدشون کرد و دین و دنیا و اعتقادات مردمو به اینا سپرد.

بارها در جلسات خصوصی مداحان و بزرگان عرصه هیئت و هیئت داری، از اینا اسم برده شده و مورد هجمه های فنی و اعتقادی قرار گرفتند. اما چون اینا اصلا پیر غلامان و اساتید و مداحان جا افتاده و کشوری را قبول ندارند، بارها شنیده شده که گفتند: حساب ما از اونا جداست و اونا بین حکومت و امام حسین، حکومت و درباری بودن را انتخاب کردند!!

حالا این یه ذره از بیخ ماجراست.

کسانی که مشخص نیست از کجا تربیت شدن و از کجا سر بلند کردن! اما فورا میکروفن دادن دستشون و شدن منتهی الیه آمال بچه هیئتی ها و مردمی که سی دی صدای اینا را جایگذین انواع سی دی های رپ و ترانه ماشین و خونشون کردند.

اگه دستشون بزنیم، میگن با امام حسین و جلسات روضه ای که به نفعشون نباشه و دکانشونو تخته بکنه، ضد هستند. میگن جلساتشون تعطیل کردن تا بقیه جلسات شلوغ بشه. میگن هر که در این بزم حسینی مقرب تر است، جام بلای حکومت بیشترش میدهند! (همه این جملات، بارها در کپشن و زیر پست های امثال اینا دیده و شنیده شده!)

اگه هم ولشون کنیم، طبق اعترافات فائقه (که خواهش میکنم دوباره با دقت مطالعه کنین و همش نپرسین چطور به این راحتی این همه حرف زد) با جمعیت تکفیری شیعیان مواجه میشیم و از دل همین هیئات، سکولارهایی تربیت میشن که به اسم امام حسین، به ولایت فقیه میتوپن و حتی اگه فرصت پیدا کنن، علنا خواهند کوبید!

تکلیف چیه به نظرتون؟

ادامه دارد...

#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه

@mohamadrezahadadpour

پسند
پاسخ
اشتراک
داستان های ناب خواندنی
داستان های ناب خواندنی
7 yrs

بسم الله الرحمن الرحیم

⛔️پسر نوح⛔️

✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

«فصل سوم»

قسمت: چهل و دوم

تهران_ خانه امن (دفتر کار تهران)

تیم تهران ما متشکل از چهار نفر بود. داوود و حیدر و یکی از بچه های تهران که به عنوان مشاور و کسی که اطلاعات خوبی از شروع تا اینجای ماجرا داره به اسم رحمان، بعلاوه خودم!

بعد از اینکه یه ته بندی کردیم و یه کم به سر و شکل محل کارمون رسیدیم، دستور تشکیل جلسه دادم. نشستیم دور هم و جلسه را شروع کردم:

بسم الله الرحمن الرحیم. جهت سلامتی امام عصر ارواحنا فداه و نائب بر حقشون حضرت امام خامنه ای و همه رزمنده های داخل و خارج یه صلوات ختم بفرمایید!

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک عدهم.

از آقا داوود تشکر میکنم که تونست در این مدت کم، اینجا را برامون از اداره بگیره و تشکر بیشتر از آقا رحمان که پیگیری این تجهیزات را انجام دادن و از چیزی که فکرش میکردم خیلی کاملتر و به روزتر جمع و جور کردن. همچنین حیدر عزیز که با یه گزارش پر و پیمون و حساب شده، تقریبا حساب کتاب منو با قمیا صاف کردن. هر چند حالا حالاها ارتباط این پرونده با قم قطع نمیشه و مثل اینکه قراره خیلی چیزا کشف بشه.

اول از همه لطفا آقا رحمان یه گزارشی بدن ببینیم کجان و با کیا طرفیم تا بعد!

رحمان بسم الله گفت و شروع کرد: خوشحالم با شما کار میکنم. تعریف شما را زیاد شنیده بودم و بنظرم راس میگن که به سن و سالتون نمیخوره اما هزار ماشالله این کاره اید. اگه بخوام خلاصه کنم باید بگم که شما مسیر قم تا اینجا را خیلی کامل و حساب شده اومدین. میشنیدم که میگفتن با محدودیت هایی که این پرونده داره، علاوه بر جریان خودتون، دو تا مطلب دیگه هم پیگیری کردین و مثل محصولی که دو تا اشانتین داره، تا حالا دو تا اشانتین داشتین. (که ما در این اوراق، یکیش که همون مسئله ساجده بود را تعریف کردیم اما دومیش شرمندم. ارتباط مستقیمی به موضوع خودمون نداشت و هنوز ظاهرا تحقیقاتش بازه...)

رحمان ادامه داد و گفت: سوژه خانمی به نام راحله، زیر چهل سال، با قدرت جذب و کاریزمای بالا، ایرانی الاصل اما به مدت بیست سال ساکن فرانسه، دارای اطلاعات بالای مذهبی و ادعای شاگردی بسیاری از بزرگان، خیلی حواس جمع و جاافتاده و از نظر ظاهری جذاب و پر انرژی. اما ... دو تا مسئله توی پروندش هست: یکی همین ارتباطش با یادوشم (موسسه صهیونیستی که ساجده و موسسه یاسر الحبیب و... هم باهاشون در ارتباط بودند.) و یکیش هم نزدیکی بیش از حد به یکی از دو نفر از بچه های ذاکر اهل بیت. که البته دارن میشه چهار نفر. ینی ارتباط نزدیک با یه مداح و ارتباط مع الواسطه با سه تا مداح دیگه!

حیدر گفت: خب؟ حالا ... مشکل کجاست؟

رحمان گفت: خب تحقیقاتی آقا محمد و شما عزیزان کردید، قطع به یقین داریم که این خانم نقش راهبردی برای بیش از بیست هیئت بسیار بزرگ سراسر کشور هم داره. ینی طبق اعترافاتی که تا الان گرفتین و تلاش بچه های نرم افزار، محرز شده که راحله داره کار تشکیلاتی بزرگی در ایران انجام میده و ما دنبال اونیم.

داوود گفت: شما دقیقا دنبال کشف و رصد و انهدام این تشکیلات هستید؟

رحمان گفت: یه جورایی!

من دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: خب این که کار دو سه روزه!

رحمان گفت: آفرین! دقیقا !

گفتم: حدسم درسته؟

رحمان گفت: کاملا !

گفتم: پس شما یه کاری کنین!

گفت: به من گفتن اگه حتی شما گفتی جون بده، با اختیار و دل پاک بگم چشم!

گفتم: بزرگواری! اون کارم اینه که خودتو آزاد کن. داوود و حیدر هم که حکم مستقیم خودمو دارن. کل این پروژه را تحویل میدیم و بقیه برن دنبال انهدام تشکیلات و چیدن بال و پر این زنکه!

رحمان لبخند زد و گفت: چشم. نمیذارم برای فردا. همین امروز نامشو مینویسم و تا یه جاهایی هم کمکشون میکنیم که بقیه راه را برن و مدیریت اون هیئات را مطلع و یا ادب کنن.

بچه ها ساکت بودن. منم چشم دوخته بودم روی کاغذی که جلوی چشمام بود اما سفید سفید بود و هنوز چیزی روش ننوشته بودم. قلمو برداشتم و نوشتم:

ما از کجا شروع کردیم؟ از یه آدم دو سه لایه به نام آسید رضا.

الان کجاییم؟ اول اسم یه آدم پیچیده به نام راحله!

پشت پرده تا حالا به کیا رسیدیم؟ به یادوشم اسرائیل!

کجا میخوایم بریم؟ خب اگه بگیم کشف و گوشمالی بچه مذهبیا و کسانی که بنا به هر دلیلی گول اینا را خوردن! که اصلا منطقی نیست و دشمن خوشحال کن میشیم. اما اگه بگیم دنبال کشف ماموریت های این خانم هستیم! این درسته و شان نظام اطلاعاتی و امنیتی خودمونو حفظ کردیم. درسته بچه ها؟

همشون تایید کردن. جوری به من و کاغذا نگاه میکردن که واقعا عاشقانه و از روی تشنگی و علاقه بود.

گفتم: بچه ها ما وقتی برای از دست دادن نداریم. چون یه چیزی بهم میگه اگه ده پله کشف کردیم، صد پله از دیگر ماموریت های این خانمه دور شدیم. تازه اگه واقعا و راست و حسینی، چند تا شخصیت پشت اکانت ها نباشن و همش خود راحله باشه! درسته؟

بازم تایید کردند اما اینبار یه کم شل تر. انگار کسی نمیخواست مسئولیت پیگیری این احتمال را گردن بگیره.

گفتم: داوود گفتی شب میلاد پس فردا شبه؟

گفت: آره

گفتم: امشب ... بهتره بگم الان! الان این خانمه کجاست؟

گفت: الان چک میکنم.


بیسیم زد و پرسید. بهش گفتن: الان رانندش اومده دنبالش و داره آماده میشه که بره جایی!

گفتم: بپرس بگو کجا میخواد بره!

رحمان گفت: نمیدونن! راحله وقتی میخواد بره جایی و این رانندش میاد دنبالش، توضیحی پشت تلفن نمیده. کلا اهل توضیح نیست. چه برسه به این بابا.

به داوود اشاره کردم و گفتم: کافیه. ولش کن.

به رحمان گفتم: یه تیم از خواهران را میخوام.

گفت: فعاله. دو سه نفر داریم که تو خود جلسه های راحله حاضر میشن. دو نفر هم آماده ماموریت داریم.

گفتم: به صورت 24 ساعته با خودم ارتباط بده. عملیاتین؟

گفت: بله. بچه های قوی و با تجربه ای هستند.

همون لحظه بیسیم داوود زده شد و گفتند: راحله حرکت کرد...

ادامه دارد...

#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه

@mohamadrezahadadpour

پسند
پاسخ
اشتراک
داستان های ناب خواندنی
داستان های ناب خواندنی
7 yrs

بسم الله الرحمن الرحیم

⛔️پسر نوح⛔️

نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

«فصل سوم»

قسمت: چهل و یکم

قم _ ...

از خونه آسید رضا اومدیم بیرون. وقتی رسیدیم دم در ماشین، به حیدر گفتم هم استعلام داداشش دربیار و هم چیزایی که شنیدی و نشنیدی و ضبط کردی و نکردی، همشو بسپار به تیم انتقال و بازجویی.

گفت: پس بذار بشینیم کامل بنویسم و پیاده سازی کنم و تحویلشون بدم. البته اگر این همه کامل و جزئی میخوای باشه.

گفتم: بد فکری نیست. کار خودته.

بیسیم زد و یه تیم از خواهران اداره را فرستاد داخل و خیلی معمولی و بدون تنش و درگیری و چیز خاصی، ساجده را دستگیر کردن.

وقتی ساجده میخواست سوار ماشین بشه، چشمش به من خورد و حتی وقتی هم سوار ماشین شده بود، از فاصله دور فقط به من نگاه میکرد. بعدها به بازجوی دوم گفته بود که: بهش بگین به هم میرسیم!

من دیگه پوستم کلفت شده از بس تهدید شنیدم و حتی بعضیاش هم عملی کردن. نصف بدنم جای یادگاریاشونه. نصف بقیشم روش. والا.

به حیدر گفتم چیزایی که شنیدی، کار تحقیفاتی من نبود. کار یه تیم دیگه بود که خیلی هم تمیز و به روز درآورده بودن. اما یکی دو شب قبلش در جلسه ای که بودیم، متوجه تلاقی پرونده ما و پرونده یه تیم دیگه بهم شدیم و فهمیدیم که ساجده در پرونده من خاکستریه و اگر کسی میدیدش و یا میشنید، میگفت پاشین همین حالا دهنش سرویس کنین. غافل از اینکه مهره خاکستری را سرویس نمیکنن. اما همین موجود، تو پرونده یکی دیگه، امّ الفساد بود. ینی سوژه و نقش اول بود. بخاطر همین به ما ربطی نداشت.

اینو هم به نوشته حیدر اضافه کردیم و ظرف مدت ۷ ساعت ناقابل، پرونده ساجده را بستیم و علی برکت الله!

و اما ...

اصل قصه #پسر_نوح از اینجا شروع میشه. ینی دقیقا از قسمت چهل و یکم داستان.

گزارش ... رمان ... قصه ... یا حالا هر چی اسمش بذارین، تا اینجا پیش رفت که ما متوجه ارتباط آسید رضا با خود اکانت یازدهم شدیم. همون اکانتی که همه کاره بود و مدیریت میکرد و حداقل ده تا آقا و هیئت بزرگ مردونه از یه طرف، و بعدها فهمیدیم که ده تا خانم و هیئت بزرگ زنونه از طرف دیگه اداره میکرد و به نوعی مادر معنوی همشون میشد!

خب ...
حالا وقتشه پاشیم بریم تهران و عرصه عملیات را از نزدیک مدیریت کنیم.

داوود که رفته بود و مستقر شده بود و یه آپارتمان امن و نقلی و تمیز برای طرح و عملیات تحویل گرفته بود و دنبال تجهیزش بود.

مونده بودیم من و حیدر. وسایلمو جمع کردم و راه افتادیم. به راننده گفتم: برو حرم بی بی! فرصت پیاده شدن نداشتیم. همون جا زیر پل آهنچی، توی خیابون ساحلی کنار حرم، ماشین را نگه داشت. نگام به طرف حرم دوخته شده بود. به حیدر گفتم تو مدتی که قم بودیم، سوهان نخوردم. تا میپری یه جعبه بگیری و بیایی، رفتیم. حیدرم از خدا خواسته، پرید رفت بگیره و بیاد.

خیلی دلم میخواست یه سر هم قبرستان نو برم. ۹۰ درصد قم برای من ینی حرم و این قبرستونه. اما ...

فقط یک دقیقه فرصت داشتیم. همونجا چشمامو بستم و توسل کردم...

میدونستم که راه پر پیچ و خمی در پیش دارم.

به خودش سپردم و چشمامو باز کردم.

یه نفس عمیق کشیدم ...

حیدر هم با یه جعبه سوهان برگشت

و راه افتادیم.

من خیلی آدم بد مسافرتی نیستم اما حس دور شدن از قم و حرکت به سمت تهران، کلا آدمو لااقل برای دقایقی دپرس میکنه.

تو راه بودیم و ذره ذره سوهان حاج حسین و پسران میخوردیم و لای دندونامون به زور تمیز میکردیم که یهو داوود اومد رو خطم و گفت: حاجی دو سه شب دیگه تولد حضرت زهراست و دم در و کانال و گروه های این خانومه اعلام جشن خیلی بزرگ کردند.

گفتم: اسم جشن چی گذاشتن؟

گفت: صبر کن الان متنشو میخونم برات. چیز خاصی ننوشته.

گفتم: مداح مرد هم دعوته؟

گفت: بعله!

گفتم: لابد فلانی و فلانی هستن!

گفت: دقیقا !

گفتم: عالیه. قطعا یکی دو تا جلسه هماهنگی با هم خواهند داشت. من اون یکی دو تا جلسه را میخوام! میگیری که چی میگم؟

گفت: حتما. چشم. آمارشو درمیارم.

ادامه دارد...

#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه

@mohamadrezahadadpour

پسند
پاسخ
اشتراک
Sargarmi
Sargarmi
7 yrs

صبح رفتم واسه صبحانه پنیر بگیرم . . .












به فروشنده میگم اندازه ۲ هزار تومن پنیر می خوام
یه تیکه کوچولو گذاشت رو ترازو
گذاشتم دهنم، گفتم بدک نیستش از همین بدین
برگشته میگه: همین بود دیگه خوردیش😐😐😂😂😂

پسند
پاسخ
اشتراک
avatar

morteza @

احیانا ماشین زمان داشته طرف...
0 · 0 · پاسخ · 1555113648

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

Wallpaper
Wallpaper
7 yrs

image
پسند
پاسخ
اشتراک
داستان های ناب خواندنی
داستان های ناب خواندنی
7 yrs

بسم الله الرحمن الرحیم

⛔️پسر نوح⛔️

نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

«فصل سوم»

قسمت: چهلم

قم _منزل آسید رضا

خیلی خونسرد بهش گفتم: بشین خانم! اجازه ترک جلسه و یا بهم زدن مجلس را ندارید.

با تندی گفت: هی من هیچی نمیگم، شما بس نمیکنی!

گفتم: چی چی را بس کنم؟ شما فکر کردید که دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی ما خوابن و یا بی تفاوتن که هر کی سرش انداخت پایین و اومد تو کشور، به راحتی ولش کنن؟! بشینید خانم! هنوز مونده!

به زور نشست و مشخص بود که خیلی عصبانیه! گفت: اینکه من خارج از کشور چیکاره بودم و کجاها سیر میکردم، به خودم مربوطه و هیچ ارتباطی به حال فعلی من نداره!

گفتم: صبر کن ... صبر کن ... البته که ملاک حال فعلی هست اما بشرطی که ارتباط و خط و رسمی بین حال حاضر اون فرد با گذشته و سواره نظام های دشمن ما نداشته باشه. خودتونم خوب میدونید چی دارم میگم. شما هنوز مرتبط هستید. هنوز خط میگیری. هنوز برات شعر و مطلب میفرستن. شما حتی از نظر دهندگان و مبلغان مجازی نمایشگاهی بودید که یاسر الحبیب در لندن برای حمایت از هلوکاست برقرار کرده. ساده ترش میشه این که شما از وابستگان موسسه *یادوشم* رژیم صهیونیستی هستید! اون وقت توقع دارید درباره شما بگم ملاک حال فعلی هست؟! اینم از حال فعلی و کارایی که تو ایران هستی و داری انجام میدی!

گفت: شما اگر چیز اثبات شده ای بر علیه من داشتید تا حالا صد بار منو اعدام کرده بودید.

گفتم: اگه لازم باشه، به اونجاشم میرسیم. اینا را گفتم که بدونی پروندت زیر دستمه و میشناسمت. اما ... من برای این اینجا نیستم. اومدم همون یه سوال اولی که میخواستم بپرسم و وسطش این حرفا پیش اومد، بپرسم و برم. بقیش باشه سر فرصت .

نگام کرد ...

گفتم: اگر ذره ای بعدا خلاف حرفاتون ثابت بشه، تمام عواقبش را متحمل میشید. شک نکنید که منم بگذرم، قانون نمیگذره.

بازم نگام کرد و منتظر بود بشنوه چی میخوام بگم!

گفتم: از اون خانمی که تهران مشغول هست و جلسه داره و بهش میگین *خانم* چی میدونی؟ اهل کجاست؟ چند سالشه؟ دست راست و چپش کیان؟ چیکار میکنه؟

اول چیزی نمیگفت و خیلی دلش نمیخواست حرف بزنه. بخاطر همین بهش گفتم: ببین! الان خونه مردم هستم و اصلا بنا بر سخت گیری ندارم. اما باورش برای بقیه سخته (و نمیشه جایی گفت و یا نوشت) که فائقه چطوری بلبل زبونی میکنه و حرف میزنه! بسم الله ... میشنوم ...

به زور و با کلی این ور اون ور کردن گفت: خانم ... حدودا ۳۵ سالشونه اما پخته تر نشون میده ... دست و راستش کیان را نمیدونم اما یکی و دو تا نیستن ...

گفتم: خب؟ اصالتا مال کجاست؟

گفت: فرانسه! اما زبان فارسیش حرف نداره و اصلا متوجه نمیشین که ایرانی الاصل نیست.

گفتم: دقیقا مثل خود شما ! باهاشون خارج از کشور ملاقات هایی داشتید. مگه نه؟

اولش زیر بار نمیرفت. اما بعدش گفت: چند بار ... مختصر...


اما ظاهرا خیلی هم مختصر نبوده. چون بعدها (شاید حدود یک هفته بعدش) از بچه های برون مرزی گزارشی به دستمون رسید که فهمیدیم ساجده (اسم همین زن دوم آسید رضا) و راحله (همین به اصطلاح خانم) از فایل های فعال و موثر موسسه یهودی _ صهیونیستی یادوشم هستند. لذا همدیگه را میشناختن. و حتی بعدها فهمیدیم که همین ساجده، نیمه دوم ماموریتی بوده که ساجده و راحله با هم برداشته بودند. با این تفاوت که ساجده، مامور به شکار حدودا ده نفر از منبری های قَدَر افراطی و راحله مامور به شکار چهار مداح افراطی بود!

چون قراره در این قسمت، نقل اصل و اساس ساجده را (البته تا اینجایی که به ما مربوطه و به اصل داستان ربط داشت) تمام کنیم، این جمله را بگم و رد بشیم:

ساجده خیلی موفق تر عمل کرد اما نمود نداشت. چون پای مسائل سیاسی و رجال گنده وسط نیومد. اما راحله به خاطر نمود وحشتناکی که داشت و خودتون خواهید خواند، اصل موضوع پرونده ما شده بود ...

حالا نمودش چی بود و وحشتش چطوری بود، خودتون متوجه میشید...

#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه

@mohamadrezahadadpour

پسند
پاسخ
اشتراک
morteza @
morteza @
7 yrs

https://asbe-bokhar.com/specia....l/%D8%AA%DB%8C%D8%B2

Hesam - 1994

حاجی به اینترنت دسترسی داشتی از دست نده... خودم پشت سیستمم اون موقع

اینم تیزرشه https://www.aparat.com/video/v....ideo/embed/vt/frame/

پسند
پاسخ
اشتراک
avatar

Hesam - 1994

تشکر
تازه اومدم پا سیستم
ساینا ثبت نام کردیم
1 · 0 · پاسخ · 1552502685

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

avatar

morteza @

عه بسلامتی... ایشالله سالیان سال ( مثلا دو سه سال ) چرخش برات بچرخه... حتمنم سفید ثبت نام کردی 😐
1 · 0 · پاسخ · 1552597104

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

avatar

Hesam - 1994

سلامت باشی
باور میکنی خبر ندارم چطوری ثبت نام کردن ؟ مشهد بودم
2 · 0 · 1552639307
3 پاسخ‌ها

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

morteza @
morteza @
7 yrs

راستی امروز (ینی دیروز {{یکشنبه}} !) مثل اینکه سایت برای لحظاتی از دسترس خارج شده بود...!

عاقا منو میگی داشتم دنبال لینک ایتای سنترال توی گروه فسیل شده ی تلگرامش میگشتم
Thank God !!!

image
پسند
پاسخ
اشتراک
avatar

روشنایی

خخخخخخ نازی گل پیازی
1 · 0 · 1552286796
1 پاسخ

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

avatar

Mahdi Azimi

برای سخت افزار شبکه دیتاسنتر مشکل ایجاد شده بود که حدود 2 ساعت سایت از دسترس خارج شد و شکر خدا به سرعت مشکل رفع شد
2 · 0 · 1552319827
3 پاسخ‌ها

حذف پاسخ

آیا از حذف این پاسخ اطمینان دارید؟

morteza @
morteza @
7 yrs

= ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
= از دوریت در آتشم در آتشم یا را
= ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
= از دوریت در آتشم در آتشم یا را
= دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
= دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
= یا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آید
= بر آید, بر آید
= بگشای تربتم را بعد از وفات بنگر
= کز آتش درونم دود از کفن برآید, برآید ,برآید
= بنمای رخ که خلقی واله شوند وحیران
= بگشای لب که فریاد از مرد وزن بر آید
= بنمای رخ که خلقی واله شوند وحیران
= بگشای لب که فریاد از مرد وزن بر آید
= ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
= از دوریت در آتشم در آتشم یا را
= ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
= از دوریت در آتشم در آتشم یا را
یه زمانی به جمله ((دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آید)) بشدت اعتقاد داشتم... شدتی که گاهی باعث میشد برای کارای کوچیکی مثل رنگ کردن ساده یه نقاشی برا اینکه از خط بیرون نزنم یا میانجیگری وسط دعوای بین همبازیا، توی محله یا توی مدرسه، برای جلوگیری از دلگیر شدن کسی، منو سخت به چالش بکشه...

پسند
پاسخ
اشتراک
Showing 66 out of 89
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81

Edit Offer

Add tier








یک تصویر انتخاب کنید
Delete your tier
Are you sure you want to delete this tier?

نظرات

In order to sell your content and posts, start by creating a few packages. Monetization

Pay By Wallet

Payment Alert

You are about to purchase the items, do you want to proceed?

Request a Refund